سیاهه یک دهه
مروری بر سرگذشت متولدین دهه ۶۰
بیست میلیون و سیصد و هفتاد یک هزار و یکصد و بیست و دو نفر. این، تعداد افرادی است که در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۹ متولد شدند و جمعیت موسوم به «دههشصتیها» را تشکیل میدهند. مردان و زنانی که در یکی از سختترین شرایط اقتصادی کشور طی قرن حاضر شمسی در کنار دهه ۱۳۲۰، و شاید حتی دشوارتر از آن در برخی سالها، چشم به جهان گشودند و سالهاست حکایتشان صراحتاً یا ضمنی، در فیلمهای تلویزیونی، لطیفههای شبکههای اجتماعی و مباحث جمعیتشناسی، جامعهشناسی و اقتصاد مطرح میشود. باوجود آنکه معمولاً بحث درباره متولدین این دهه با گزارههای احساسی و روایت نوستالژیک همراه میشود، سخنان سالهای اخیر کارشناسان و اقتصاددانهای مطرح، و به طور خاص مسعود نیلی، مشاور اقتصادی رئیسجمهور، سویه بحث را به سمت شناخت بیشتر اثرات تحول جمعیتی دهه ۱۳۶۰ شمسی و سپس نحوه مدیریت آثار آن سوق داده است. بیش از یک سال قبل بود که نیلی، در برنامه تلویزیونی، گریزی به این موضوع زد و گفت: «اگر بخواهیم داستان پدیده پنج میلیون دختر بازمانده از ازدواج را جامعتر نگاه کنیم باید به سالهای اول دهه ۶۰ بازگردیم که کشور با یک شوک بزرگ جمعیتی مواجه شد درست برعکس پدیدهای که هماکنون با آن مواجهیم. از آن زمان شکل هرم سنی جمعیت کشور دارای برآمدگی بزرگی بود به طوری که ظرف پنج سال حدود هشت میلیون نفر به جمعیت کشور اضافه شد و این جمعیت در لایههای سنی به سمت سنین بالاتر حرکت میکرد که آن موقع پیشبینی میکردیم که این جمعیت کثیر در نیمه دوم دهه ۸۰ به سن کار، ازدواج و مسکن برسند.» روایت سال قبل، چند روز پیش مجدداً از سوی مسعود نیلی تکرار شد و او در برنامه تلویزیونی «تیتر امشب» گفت: «بیکاری جوانان را باید از ۳۵ سال پیش زمانی که به یک مرتبه با افزایش تعداد زادوولد در سال ۶۵ [روبهرو شدیم] بررسی کرد، زمانی که قاعده هرم سنی جمعیت کشور را بیشتر کودکان و نوزادان تشکیل میدادند… امروزه تعداد بیکاران دارای تحصیلات عالی ۴۱ درصد است و این آمار نشان میدهد تعداد زیادی با جذب دانشگاهها عملاً تحصیلکردههایی شدهاند که کارآفرین نبودهاند. همین امر باعث شده امروز شاهد هجوم یکمیلیوننفری متقاضیان کار باشیم که عموماً متولدین دهه ۶۰ بودهاند و الان در سن ۳۵سالگی هنوز بیکارند.» این نوشته، روایتی است بر بخشی از ابعاد سرگذشت متولدین دهه ۶۰ شمسی؛ نسلی که سرگذشت آنها سالهاست ذهن سیاستگذاران را به خود مشغول کرده است.
تولد در رکود و تورم
متولدین دهه ۶۰ در روزگاری پا به جهان گذشتند که رکود اقتصادی، سالها بود جزء لاینفک اقتصاد کشور به شمار میرفت. درست از نیمه دوم دهه ۱۳۵۰ شمسی، رشد اقتصادی کشور برای چند سال پیاپی رقم منفی را ثبت کرد: منفی ۷ /۳ درصد در ۱۳۵۶، منفی ۸ /۱۲ درصد در ۱۳۵۷، منفی ۴ /۹ درصد در ۱۳۵۸، منفی ۲ /۲۳ درصد در ۱۳۵۹ و منفی پنج درصد در ۱۳۶۰. با احیای اندک اقتصاد کشور در سال ۱۳۶۱، رشد اقتصادی ۸ /۲۲درصدی ثبت شد که دلیل اصلی آن، رشد ۱۲۸درصدی بخش نفت پس از افت شدید آن در سالهای قبل بود. پس از یک سال رشد اقتصادی ۷ /۹درصدی، از سال ۱۳۶۳ دوباره نوسانهای اقتصادی به کشور بازگشت و رشد اقتصادی به طور متناوب منفی و مثبت بود. برآیند این تناوب، تاثیر روشنی بر وضعیت اقتصادی ایرانیان داشت: درآمد سرانه هر ایرانی به قیمتهای ثابت سال ۱۳۸۳، در نخستین سال دهه ۱۳۶۰ مساوی ۵ /۱ میلیون تومان بود و در آخرین سال آن، یک میلیون تومان. این در حالی است که درآمد سرانه (به قیمتهای ثابت سال ۱۳۸۳) در بیشترین سطح خود در سال ۱۳۵۵، رکورد ۷ /۳ میلیون تومان را ثبت کرد. اکنون در حالی که اغلب دههشصتیها سالهای پایانی دهه سوم و سالهای نخستین دهه چهارم زندگی خود را میگذرانند، درآمد سرانه با همان معیار حدود دو میلیون تومان برآورد میشود. همانند رشد اقتصادی، وضعیت تورم در آن سالها نیاز به توضیح چندانی ندارد. تورم در اغلب سالهای این دهه، دورقمی و در برخی سالها بیش از ۲۰ درصد بود. تورم در سال ۱۳۶۰ مساوی ۸ /۲۲ درصد و در سال بعد از آن ۲ /۱۹ درصد بود. در سال ۱۳۶۲، تورم به ۸ /۱۴ درصد کاهش یافت و یک سال بعد به مرز ۱۰ درصد رسید. در سال ۱۳۶۴، تورم تکرقمی شد؛ اما در سال ۱۳۶۵ به کانال ۲۰درصدی جهش یافت و رقم ۷ /۲۳ درصد را ثبت کرد. در سه سال بعد، تورم به ترتیب ۷ /۲۳ درصد، ۷ /۲۷ درصد و ۹ /۲۸ درصد بود. با پایان جنگ، تورم نیز کاهش یافت و در سال ۱۳۶۸ به ۴ /۱۷ درصد رسید. در آخرین سال دهه ۶۰، تورم تکرقمی شد؛ اگرچه مجدداً دهه ۱۳۷۰ شمسی، شروع تورم دورقمی و در سالهای متعدد بیش از ۲۰درصدی بود. مواجهه با وضعیت اقتصادی که رکود و تورم به طور همزمان در آن جولان میدادند، روایت غالب سالهای کودکی متولدین دهه ۶۰ است که شاید برخی از آنها نمودهای این وضعیت را، که به نوبه خود ناشی از دوران جنگ بود، به یاد داشته باشند.
تحصیل و بیکاری
بر اساس نتایج سرشماری سال ۱۳۸۵، یکچهارم جمعیت ایران در بازههای سنی ۱۹-۱۵ساله و ۲۴-۲۰ سال قرار داشتند. این رقم تقریباً معرف متولدین دهه ۱۳۶۰ شمسی کشور است و اگر با ارقام سالهای پیش از آن مقایسه شود، میتواند نشان دهد که روند تولد در این دهه چقدر با دوران قبل و بعد متفاوت بوده است. در سال ۱۳۶۵، کمتر از ۱۹ درصد جمعیت ایران در بازههای سنی مذکور سرشماری شدند. این نسبت در سال ۱۳۵۵ نیز کمتر از ۱۹ درصد بود. این رشد ششدرصدی، تحولات اساسی را در اقتصاد کشور رقم زد که مشهورترین آن به بازار کار مربوط است. در مهرماه سال ۱۳۶۵، بیش از ۸ /۳۲ میلیون نفر از ایرانیان ۱۰ سال و بیشتر سن داشتند. از این تعداد، ۸ /۱۲ میلیون نفر جزو جمعیت فعال (اعم از شاغل و بیکار) و بقیه جزو جمعیت غیرفعال (محصل، خانهدار، دارای درآمد بدون کار و…) به شمار میرفتند یا وضعیت فعالیتشان اظهار نشده بود. در سال ۱۳۷۵، یعنی با ورود بخشی از متولدین دهه ۱۳۶۰ به آمار اشتغال، تعداد کل جمعیت مورد بررسی به ۴ /۴۵ میلیون نفر افزایش پیدا کرد. از این رقم، قریب به ۱۶ میلیون نفر جزو جمعیت فعال بودند. رشد ۱۳میلیونی کل جمعیت مورد بررسی در آمار اشتغال، تنها به افزایش ۲ /۳میلیونی در جمعیت فعال منجر شد که کاملاً طبیعی است؛ چراکه دههشصتیها اغلب مشغول تحصیل در مدرسه بودند و نه جزو جمعیت شاغل یا جویای کار. در سال ۱۳۸۵، بخشی از جمعیت مشغول تحصیل وارد بازار کار شدند. از این رو همزمان با رشد ۱۴میلیونی جمعیت ۱۰ساله و بیشتر، جمعیت فعال کشور نیز هفت میلیون نفر افزایش یافت. از آن زمان تا سال ۱۳۹۴، یعنی طی حدود یک دهه، جمعیت فعال کشور ۲ /۱ میلیون نفر افزایش یافته؛ در حالی که جمعیت غیرفعال رشدی قریب به ۴ /۵ میلیون نفر را تجربه کرده است. این رشد همزمان با کاهش تعداد محصلان بوده و عمدتاً در افزایش قریب به پنجمیلیونی تعداد افراد خانهدار منعکس شده است. رشد تعداد افراد خانهدار، همزمان با نرخ پایین مشارکت زنان در بازار کار، میتواند نشاندهنده وارد نشدن بسیاری از زنان به بازار باشد که سهم افراد متولد دهه ۱۳۶۰ شمسی در شکلگیری این عدم تعادل روشن است.
رشد دانشجویان
همزمان با تحول جمعیتی یادشده، آمار دانشجویان نیز دستخوش تغییر شده است. در سال تحصیلی ۱۳۷۶-۱۳۷۵، حدود دو درصد از جمعیت کشور دانشجو بودند؛ یعنی حدود یک میلیون و ۱۹۲ هزار نفر. اگرچه به صورت طبیعی با بهبود وضعیت تحصیلات ابتدایی و نرخ باسوادی میتوان انتظار داشت که جمعیت دانشجو نیز افزایش یابد، به نظر میرسد رشد نسبت دانشجویان به جمعیت کل کشور، ناشی از ورود تدریجی متولدین دهه ۱۳۶۰ شمسی به دانشگاه بوده است. نسبت یادشده در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ حدود ۱ /۲ درصد و در سال ۱۳۷۷ حدود ۲ /۲ درصد بود. اما در سال ۱۳۷۹ به ۴ /۲ درصد افزایش یافت. در سال ۱۳۸۳، معادل ۱ /۳ درصد از جمعیت کشور دانشجو بودند و تنها دو سال بعد، این نسبت به چهار درصد رسید. در سال ۱۳۸۸، حدود ۲ /۵ درصد جمعیت کل کشور در دانشگاهها به تحصیل میپرداختند. اگر نسبت یادشده را برای سال تحصیلی ۱۳۹۳-۱۳۹۲ محاسبه کنیم، رقمی بیش از ۲ /۶ درصد به دست میآید. اما یک سال بعد از آن یعنی در سال تحصیلی ۱۳۹۴-۱۳۹۳، این نسبت به ۱ /۶ درصد کاهش یافته و بر اساس تخمینها در سال تحصیلی ۱۳۹۵-۱۳۹۴ به ۶ /۵ درصد رسیده است. همانند رشد آمار دانشجویان، کاهش آن را نیز صرفاً نمیتوان به ورود و خروج موج متولدین دهه ۱۳۶۰ از دانشگاهها نسبت داد، اما قرار دادن این آمار در کنار دیگر شواهد موجود، نتیجهگیری یادشده را تقویت میکند. رشد تعداد فارغالتحصیلان به شکلی نامتناسب با نیازهای بازار کار کشور، موجب شده است تا پدیده بیکاری در ایران واجد جنبه دیگری نیز بشود که برخلاف انتظار با رونق اقتصادی و افزایش ظرفیت تولید به سادگی قابل تغییر نباشد. مساله «بیکاری تحصیلکردگان»، پدیده دیگری بود که با ورود متولدین دهه ۱۳۶۰ به بازار کار به طور گستردهتر از همیشه مطرح شد؛ اینکه بسیاری از دانشآموختگان دانشگاهها، فاقد مهارتهای لازم برای بازار کار هستند و در عین حال بیش از نیاز بازار کار تحصیلات آکادمیک را ادامه دادهاند. در سال ۱۳۹۴، بیش از ۷ /۲ میلیون نفر بیکار بودهاند که از این رقم، بیش از ۱ /۱ میلیون نفر تحصیلات فوقدیپلم و بالاتر دارند.
تنگنای ازدواج
پس از اشتغال، متولدین دهه ۱۳۶۰ شمسی، با مساله دیگری به نام تنگنای ازدواج نیز مواجه هستند. صورت این مساله ساده است: با در نظر گرفتن ثبات نسبت جنسیتی، یعنی نسبت متولدین مرد به زن (که این نسبت معمولاً بیش از یک است)، اگر در دورهای رشد جمعیت بیش از دورههای قبل و بعد باشد، چنانچه در شیوه غالب، ازدواج میان زوجهای بازههای سنی متفاوت صورت گیرد، عدهای نمیتوانند مطابق شیوه غالب ازدواج کنند. به عنوان مثال در سال ۱۳۹۴، بیشترین توزیع سنی ازدواج میان مردان ۲۴-۲۰ساله و زنان ۱۹-۱۵ساله بوده است. ازدواج بین مردان ۲۹-۲۵ساله و زنان ۲۴-۲۰ساله در رده دوم فراوانی بوده و پس از آن بیشترین فراوانی مربوط به ازدواج مردان و زنان ۲۴-۲۰ساله بوده است. یک دهه قبل یعنی در سال ۱۳۸۴، کمابیش همین الگو حاکم بوده است. یعنی بیشترین ازدواج میان مردان ۲۴-۲۰ساله و زنان ۱۹-۱۵ساله انجام گرفته و ازدواج میان زنان و مردان ۲۴-۲۰ساله در رده دوم و ازدواج میان مردان ۲۹-۲۵ساله و زنان ۲۴-۲۰ساله در رده سوم به لحاظ فراوانی قرار داشته است. فارغ از ریشهیابی چنین الگویی در ازدواج، با رشد جمعیت در دهه ۶۰، تعداد دختران متولد این دهه بیش از پسران متولد بازه زمانی قبل است و در نتیجه با تنگنای ازدواج مواجه هستند.
نگاهی به سرشماری سال ۱۳۹۰، که طی آن متولدین دهه ۱۳۶۰ هجری شمسی بین ۲۰ تا ۳۰ سال سن داشتند، میتواند تا حدی این پدیده را تبیین کند. البته میتوان به آمار سرشماری هر زمانی بعد از ۱۳۷۰ رجوع کرد و با تقریب خوبی همین ارقام را به دست آورد؛ اما با فرض دقت بیشتر سرشماری صورتگرفته در سالهای اخیر، به آخرین نمونه رجوع شده است. در آن سال، تعداد زنان ۲۴-۲۰ساله بیش از ۲ /۴ میلیون نفر و تعداد زنان ۲۹-۲۵ساله ۳ /۴ میلیون نفر بود؛ در همان زمان تعداد مردانی که در بازههای سنی ۲۴-۲۰ساله، ۲۹-۲۵ساله و ۳۴-۳۰ساله قرار داشتند، به ترتیب ۲ /۴ میلیون نفر، ۳ /۴ میلیون نفر و ۵ /۳ میلیون نفر بود. اگر فرض کنیم مطابق الگوی غالب، ازدواج میان زنان با مردان از یک بازه سنی بالاتر مرسوم باشد، برخی ردههای سنی با کسری و برخی دیگر با مازاد همسر بالقوه مواجه میشوند. مثلاً تعداد زنان ۲۹-۲۵ساله، حدوداً ۸۰۰ هزار نفر بیش از مردان ۳۴-۳۰ساله بوده است. البته در واقع امر، مساله آنقدر که در نگاه نخست به نظر میرسد گسترده نیست. چراکه اولاً الزاماً در تمامی بازههای سنی، ازدواج میان دو بازه غیریکسان بیشترین فراوانی را ندارد و در سال ۱۳۹۴، این موضوع درباره مثال اخیر صادق است. ثانیاً و مهمتر از آن، الگوهای ازدواج طی زمان و در نتیجه همین عدم تعادلها تغییر میکنند. ازدواج با افراد همسن و بزرگتر، پدیدهای متاثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی، و نیز ویژگیهای جمعیتی است و خارج از آن شکل نمیگیرد. به عبارت دیگر خصوصیات بازار ازدواج متناسب با شرایط محیطی تغییر میکند.
چشمانداز بازنشستگی
موج جمعیتی که در دهه ۱۳۶۰ متولد شد، با زیرساختهای ناکافی آموزش ابتدایی و راهنمایی به تحصیل پرداخت، برای ورود به دانشگاهها صف کشید و بعدتر با بیکاری و عدم تعادل در بازار ازدواج دستوپنجه نرم کرد، تا چند سال دیگر به تدریج وارد دوران میانسالی میشود. این تحول جمعیتی، البته یک فرصت برای نیمی از متولدین دهه ۱۳۶۰ یعنی مردان به وجود آورد و آن کاهش محدودیتها و افزایش معافیتهای خدمت نظام وظیفه برای دورهای محدود بود. با ورود متولدین دهه ۱۳۶۰ به میانسالی، همزمان با افزایش امید به زندگی در کشور، نیازهای تازهای به وجود خواهد آمد که مدیریت آن به مراتب دشوارتر از گذشته خواهد بود. چشمانداز بیمهها و صندوقهای بازنشستگی برای پاسخگویی به تقاضای این موج چندان امیدوارکننده نیست و از سوی دیگر با افزایش سن، به تدریج نیاز به خدمات بهداشتی، درمانی و حمایتی افزایش مییابد. همه اینها در حالی است که زیرساختها و امکانات موجود، حتی برای پاسخگویی به نیازهای متولدین دهههای پیشتر نیز کافی به نظر نمیرسد. بنابراین از هماکنون میتوان پیشبینی کرد که صفهای آشنای مدرسه و کنکور و بازار کار، بار دیگر نیز تکرار شوند و اگر امروز اشتغال مساله اصلی است، در روزگاری نهچندان دور شاغلان و بیکاران امروز، هر دو با مشکلات دیگر و شدیدتری دستوپنجه نرم خواهند کرد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.