چرا سازمان ها باید به «چرا» بازگردند؟
شباهت مدرک PMP (متخصص حرفهای پروژه) و SEO (بهینهسازی موتور جستوجو) و BSC (کارت امتیازی متوازن) و نرمافزار ERP (برنامهریزی منابع انسانی) و دهها کلمه دیگری که روزانه ذهن مدیران (اغلب میانی و بعضاً ارشد) را درگیر خود میکند، چیست؟ ظاهراً هیچ؛ ولی در عمل همه این کلمات در یک زمینه مشترک هستند.
همه آنها به «چه چیز» (What) میپردازند که بیاهمیتترین مسأله است. در بیشتر محتوای شبکههای اجتماعی از قبیل لینکدین، اغلب زمان اشخاص و بخش زیادی از منابع سازمانها صرف پاسخ به سؤالاتی نسبتاً کماهمیت میشود، در حالی که مهمترین سؤال یعنی «چرا» (Why) بیپاسخ میماند.
زیان پرداختن به همه چیز
برخلاف برداشت متعارف، اینکه افراد یا سازمانها متناسب با نیازشان سبدی از «چه چیز»ها را انتخاب نکنند، بسیار زیانبار است. اگر یک دانشجوی مهندسی که با جدول ضرب آشنا نیست، سر کلاس ریاضیات مهندسی بنشیند؛ چون «بالاخره درسه و از بیکار چرخیدن توی کافیشاپ دانشگاه بهتره» یا سازمانی فاقد «شرح شغل» مناسب برای کارکنان به سراغ مفاهیمی از قبیل چابکی (Agility) و پیچیدگی سازمانی (Organizational Complexity) برود به این دلیل که «بالاخره چابکی خوب است»، حداقل از دو جنبه فاجعهبار خواهد بود:
هزینه فرصت انتخاب اشتباه، یعنی نپرداختن به اولویت اصلی: منابع از جمله زمان و انرژی آدمی و بودجه آموزش و … محدودند و هر دقیقه حضور سر کلاس PMP (متخصص حرفهای پروژه) برای فردی که نیاز فعلیاش چیز دیگری است یعنی خُسران و ضرر.
یادگیری غلط که بعضاً بدتر از نادانی است: این را با یک مثال توضیح میدهم. چند سازمان را میشناسید که در فهم اصول اولیه مدیریت (مثلاً ۱۴ اصل فایول) جا ماندهاند، ولی به سراغ آخرین نوشتههای نورتون و کاپلان از بزرگان حوزه استراتژی میروند، بالتبع شکست میخورند و بعد نتیجه میگیرند: «اینها مال ایران / ما / شرایط فعلی نیست.»
جدیدتر «الزاماً» بهتر نیست!
تصور اشتباه «جدیدتر یعنی بهتر» مدیران را درگیر انبوهی از کلمات فریبنده میکند، در حالی که مبانی، مغفول باقی میمانند. اینجا باید دو نکته را مدنظر قرار داد.
توسعه یک فرایند است: ادبیات امروز مدیریت بهصورت تکاملی و تدریجی خلق شده است و اگر کشور یا سازمان یا فردی ۱۰۰ سال در مسیر تکامل نبود، نمیتواند با یک «جهش تاریخی» و خواندن مقالات ۲۰۲۰ به این نقطه برسد، بلکه ممکن است سرکنگبین دیگران برایش صفرافزا باشد. وقتی در جایی سازماندهی و برنامهریزی مغفول است، با رفتن به سراغ مدل مدیریت استیو جابز الزاماً نمیتوان موفق شد.
راه میانبُری وجود ندارد: نمونههای مشهور و موفق بهمدت طولانی از تلاش، تفکر و مشارکت بهره بردهاند. این چالش بزرگ را نمیتوان با چکلیست، استاندارد، تکنیکهای مدیریت و … دور زد. ایمان بیاورید که SEO (بهینهسازی موتور جستوجو) جایگزین محتوای بیارزش نیست و نرمافزار ERP (برنامهریزی منابع سازمانی) نمیتواند سازماندهی خلق کند (البته زمانی که بپذیریم باید سالها تلاش و فکر کرد، بازار مشاوران و از جمله نگارنده، کساد میشود!).
چه باید کرد؟
آنچه گفتیم بیشتر نفی بود تا اثبات. پس چه باید کرد؟ این سؤال، پاسخی سهل و ممتنع دارد. فرض کنید شما مدیر ارشد یک سازمان هستید و سازمان شما یک مثال موفقیت به شمار نمیرود. باید:
۱) بیشترین و باکیفیتترین منابع خود (اول از همه، زمان) را صرف این سؤالات کنید: ما چکارهایم؟ اگر نباشیم، دنیا چه کم دارد؟ فلسفه وجودی ما چیست؟ بزرگترین رقیب ما چه میکند؟ بهطور خلاصه، مأموریت و چشمانداز خود را با کمک همکارانتان دریابید و با صرف وقت، کل سازمان را به یک نقطه مشترک برسانید.
۲) تا زمانی که تعریف روشنی از مأموریت در ذهن خود ندارید، به سراغ استراتژی و هر چیزی از آن دست نروید. اسیر استراتژی به معنای «پروژه» نشوید؛ بلکه فهم و خلق استراتژی را جزء حیات روزمره سازمان بدانید که پایانی ندارد. استراتژی خود را روشن دریابید و هیچ روزی را بدون فکر کردن به آن سپری نکنید.
۳) کمترین و بیکیفیتترین زمان خود را صرف ابزارها («چه چیز») کنید. هر قدر به سؤال اول بهتر پاسخ دهید، پاسخ سؤال دوم و متعاقباً سوم روشنتر میشود. اگر نمیدانید ۱۰۰ میلیون تومان اول را باید صرف SEO سایت کنید یا خرید نرمافزار CRM (مدیریت ارتباط با مشتری)؛ یعنی به قدر کافی روی سؤالات مهم و پایه فکر نکردید.
سخن پایانی
زمان، پول و هر منبع دیگری در سازمان محدود است و باید بهترتیب اولویت صرف مهمترین موضوعات شود. رشد و توسعه ابزارها و تکنیکهای مدیریت و نوآوری مستمر در آن باعث شده است (لااقل آن طور که در ایران میبینیم)، نگاهها بیشتر به سطحیترین و کماهمیتترین (اما درعینحال جذابترین و پررنگولعابترین) مسائل باشد و مهمترینها مغفول واقع شوند. غفلت از مهمترین مسائل (که از قضا انتزاعی هستند، برخلاف یک مدرک حرفهای یا نرمافزار) را نمیتوان با تمسک به ابزارها و تکنیکهای جذاب (هر قدر بهروز هم باشند) جبران کرد و بهنظر میرسد قبل از غرق شدن بیشتر در اینها، بهتر است مکث کرد و به سؤالهای مهم همیشگی برگشت و به دنبال پاسخی محکم و شفاف برای آن گشت: چرا وجود داریم؟
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.