موضوع کسری بیش از ۲۰۰ میلیون مترمکعبی گاز در زمستان، برای کشوری که بزرگترین ذخایر گاز جهان را در اختیار دارد و قدمت صنعت نفت آن به بیش از یک قرن قبل برمیگردد، قدری دور از انتظار است. اما ظاهراً در ادامه مسائل گازی دو دهه اخیر باید آن را پذیرفت. ریشه این مشکل کجاست؟
نگاهی به صنعت گاز کشور در دو سمت عرضه (با محوریت پارس جنوبی، بزرگترین میدان گازی جهان) و تقاضا (با سهم قابلتوجه بخشهای خانگی و تجاری، به شکل گاز و همچنین برق)، با لحاظ ارقام سرانگشتی افت طبیعی تولید (Decline) و رشد تقاضای گاز میتواند تصویری «به قدر کافی» واضح از کسری پیشرو به دست دهد: تقریباً در حوالی حداکثر تاریخی تولید گاز از پارس جنوبی هستیم، رشد تقاضا ادامه دارد و در آینده نزدیک، تقاضا از عرضه پیشی میگیرد.
مقدمه دوم اینکه گاز علاوه بر نقش اصلی در ایجاد رفاه برای عموم مردم (همانند دیگر سوختهای ارزان)، پیشران توسعه صنعت پتروشیمی و همچنین صنایع انرژیبر (مثل فولاد) نیز بوده است. به بیان دیگر بخش اصلی ارزش افزوده صادرات کشور را صادرات انرژی به اشکال واضح (نفت، میعانات گازی، مایعات گازی، گاز و …) و غیرواضح (محصولات پتروشیمی زنجیره متانول، اوره و آمونیاک، و همچنین انرژی بهکار رفته در تولید فولاد، سیمان و حتی صنایع غیرانرژیبر) تشکیل میدهد و نقش گاز در این میان کلیدی است. مثلاً صادرات متانول برای کشوری که در تمامی فرصتهای صادرات گاز (ترکیه، ترکمنستان، عراق، امارات، پاکستان، عمان و …) با چالشهای مالی، قراردادی، فنی و … دستوپنجه نرم میکند، همان صادرات گاز با موانع کمتر و نقدپذیری بیشتر است.
مهمترین مدعای یادداشت کوتاه حاضر این است که اگرچه امکان بهینهسازی (Optimization) در هر دو سمت عرضه و تقاضای گاز کشور وجود دارد، مساله اصلی را باید در سمت تقاضا جستوجو کرد. مشکل تقاضای گاز، یک پاسخ اصلی به نام «اصلاح قیمت» دارد و انبوهی پاسخ فرعی، کمتاثیر یا بیارتباط دیگر. مهم آنکه مشکل اصلی کشور در تولید گاز نیز به همین مساله بازمیگردد؛ چراکه دلیل اصلی عدم توسعه دهها مخزن گازی چیزی به جز «قیمت» پایین گاز نیست.
در پاسخ به سوال درست «چگونگی مدیریت تقاضا» سه راهبرد اصلی وجود دارد:
- اصلاح قیمت گاز طبیعی با تمرکز بر مصارف انرژی آن، به شکلی که منعکسکننده هزینه فرصت باشد (این رقم قطعاً به مراتب کمتر از قیمت صادرات به ترکیه و عراق و … است، چراکه ارقام صادرات گاز قابل توسعه چندبرابری نیستند و عمده فرصتهای صادرات با ناکامی مواجهاند)
- توسعه انرژیهای تجدیدپذیر با استراتژیهای متنوع برای تامین پایدار و بلندمدت برق (که نیازمند اصلاح قیمت برق و گاز است)
- بهینهسازی انرژی (نه با راهکارهای آزموده) براساس شکلگیری بازاری مبتنی بر صرفه اقتصادی کاهش مصرف (ناشی از اصلاح قیمتها)
پاسخهای غیرمرتبط (و عمدتاً مبتنی بر راهکارهای غیرقیمتی) از چارچوبی «شبهاقتصادی» برخوردارند که مشابه آن در بازارهای متعدد از خودرو و مسکن گرفته تا ارزاق عمومی آزموده و با ناکامی مواجه شده است. چارچوبهای مذکور از ادبیات و فرمولهای اقتصادی بهره میگیرند، ولی مبانی مسلم و اصول بازار در آنها کمرنگ هستند. لذا هرگز به نتیجه نمیرسند. به نظر میرسد اگرچه عبور از بحران گاز در کوتاهمدت میتواند با سبدی از راهکارهای «غیراساسی» صورت گیرد، برای مدیریت پایدار مساله در میانمدت باید به سراغ راهکارهای سهگانه فوق رفت.