کابوس رکود

سقوط قیمت نفت با اقتصاد ایران چه خواهد کرد؟

تولید ناخالص داخلی به تفکیک بخش / اینفوگرافی: آرشین میرسعیدی

کمتر از یک‌پنجم تولید ناخالص داخلی و کمتر از یک‌سوم بودجه دولت. این سهمی است که روی کاغذ و در یک نگاه اولیه، یک نگاه اولیه و سطحی، می‌توان برای نفت در نظر گرفت. اگر به ارقام یادشده این واقعیت را هم اضافه کنیم که پس از تحریم حتی در دوران بالا بودن قیمت نفت هم به دلیل محدودیت‌های انتقال پول و کاهش صادرات به نصف (و در برخی ماه‌ها کمتر از نصف) درآمدهای نفتی کشور کاهش پیدا کرده بود، به نظر می‌رسد سقوط قیمت نفت برای ایران آنقدر که تصور می‌شود دشوار نخواهد بود. البته از یک جنبه این گزاره درست به نظر می‌رسد؛ در پی کاهش تدریجی وابستگی به نفت در بودجه عمومی دولت و افزایش درآمدهای مالیاتی باوجود رکود، می‌توان انتظار داشت که اقتصاد ایران به اندازه روسیه یا ونزوئلا از نفت آسیب نبیند. همچنین به دلیل کاهش صادرات، زیان درآمدی ناشی از سقوط نفت (حاصلضرب تعداد بشکه‌های نفت صادراتی در قیمت هر بشکه نفت) کمتر از کشورهایی مثل عربستان سعودی، عراق و کویت باشد. بعضی از کارشناسان نیز معتقدند سقوط قیمت نفت ممکن است فرصتی برای رهایی از اقتصاد نفتی باشد. اما واقعیت، یک ‌نیمه خالی هم دارد که به نظر می‌رسد بر نیمه پر غالب است.
نفت، تامین‌کننده اصلی درآمدهای ارزی کشور است. حتی بخش عمده صادرات غیرنفتی را نیز میعانات گازی و محصولات پتروشیمی تشکیل می‌دهند که قیمت آنها با نفت خام همبستگی دارد. از این جنبه می‌توان گفت سقوط نفت بر عرضه ارز تاثیر منفی خواهد گذاشت که اگر به افزایش نرخ آن بینجامد؛ می‌توان انتظار افزایش هزینه تمام‌شده کالا و خدمات را داشت. بیش از سه‌چهارم واردات به کشور را کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای تشکیل می‌دهند که این یعنی افزایش شدید نرخ ارز ممکن است در کوتاه‌مدت به افزایش تورم بینجامد؛ تورمی که کنترل آن بزرگ‌ترین دستاورد دولت به شمار می‌رود. ناگفته پیداست با وجود بار مالی عظیم پرداخت یارانه نقدی و طرح‌های مرتبط با نظام سلامت، رشد همیشگی دستمزد کارکنان دولت، بار بالای بدهی‌های دولت به پیمانکاران، ضعف شدید تامین مالی با توجه به مشکلات بانک‌ها و مهم‌تر از همه رشد اقتصادی شکننده‌ای که ممکن است دوباره منفی شود، سقوط قیمت نفت بیشتر یک تهدید است تا فرصت. همه اینها در شرایطی است که اقتصاد کشور عملاً هنوز در دوران تحریم قرار دارد و معلوم نیست اثرات واقعی پساتحریم چه زمانی رویت‌پذیر باشند. کاهش قیمت نفت در شرایط پایدار اقتصادی، مثلاً در اوایل دهه ۸۰ که نرخ رشد اقتصادی، تورم و درآمدهای ارزی حداقل‌هایی از ثبات را داشت می‌توانست به معنای یک جراحی دردناک باشد که در نهایت سلامت اقتصاد را رقم خواهد زد. اما آیا برای اقتصادی که در دوران نفت دورقمی، رشد اقتصادی منفی و تورم بیش از ۴۰‌درصدی را تجربه کرد نیز همان نتیجه را خواهد داشت؟ احتمالاً نه.
البته پیش‌فرض اساسی تمامی این مباحث، داستان تکراری «نقمت نفت» است که داوری درباره آن، پیش‌درآمد ارزیابی اثرات کاهش قیمت نفت است. اگر این فرض اساسی وجود داشته باشد که نفت بیشتر به معنای رفاه بلندمدت کمتر است، احتمالاً سقوط قیمت نفت یک رویا و لااقل اتفاق نه چندان بزرگ تلقی می‌شود. اما اگر این را در نظر بگیریم که نفت از چه سهمی در انبوه تولیدات کشور (از اوره و بنزین تا پلی‌اتیلن و پلاستیک)، در اشتغال بخش‌های مختلف، در موازنه تجارت خارجی و در مخارج عمرانی معطوف به رشد سرمایه‌گذاری بخش خصوصی برخوردار است، احتمالاً به ارقامی همچون «کمتر از یک‌پنجم تولید ناخالص داخلی» اکتفا نخواهد شد. آن زمان می‌توان به این سوال پاسخ داد که آیا ممکن است در پی کاهش قیمت نفت، رکود تعمیق شود و دستاورد تک‌رقمی شدن تورم را نیز تحت‌تاثیر قرار دهد؟ حتی اگر رشد اقتصادی کماکان مثبت باقی بماند، آیا اقتصاد ایران پس از سقوط نفت حال ‌و روز بهتری خواهد داشت؟

منتشرشده در شماره ۱۶۱ تجارت فردا

مسیر اکتشاف و تولید

ملاحظاتی درباره شکل‌گیری و تعیین صلاحیت شرکت‌های E&P پس از معرفی قراردادهای IPC

تعداد شرکت‌های موجود در دایرکتوری RIGZONE برحسب حوزه فعالیت

تعداد شرکت‌های موجود در دایرکتوری RIGZONE برحسب حوزه فعالیت

با معرفی نه چندان کامل قراردادهای نفتی جدید در کنفرانس تهران، می‌توان از شروع فرآیندهای مرتبط با IPC در سطوح مختلف سخن گفت که از جمله مهم‌ترین مباحث مرتبط با آن، شکل‌گیری شرکت‌های اکتشاف و تولید (E&P) است. در قراردادهای جدید نفتی، مشارکتی بین شرکت‌های اکتشاف و تولید ایرانی و خارجی در طرف دوم قرارداد حضور خواهند داشت. باوجود این، تنها شرکتی که در قالب توصیف متداول درباره شرکت‌های اکتشاف و تولید می‌گنجد، شرکت ملی نفت ایران است و در عمل تقریباً نمی‌توان از هیچ شرکت ایرانی به عنوان نمونه دقیقی از آن نام برد. لذا برنامه‌هایی برای شکل‌گیری، تقویت و ارزیابی (تایید صلاحیت) شرکت‌های مذکور در دست بررسی قرار دارد و از آن جمله مدتی قبل، ابلاغیه وزیر نفت درباره شیوه‌نامه تعیین صلاحیت شرکت‌های اکتشاف، توسعه و تولید ابلاغ شد. ابلاغیه وزیر، یک مقدمه و چهار بند اصلی دارد و ضمن بیان کلیاتی از موضوع، مسوولیت‌ها را برعهده کارگروهی به ریاست معاون امور مهندسی وزیر و حضور یکی از مدیران ارشد آن معاونت و سه نفر از مدیران شرکت ملی نفت ایران قرار داده است. از جمله ملاک‌های ارزیابی مورد اشاره در ابلاغیه می‌توان به دارا بودن تجربه و ظرفیت در حوزه مهندسی مخازن هیدروکربوری، مدیریت اجرای تاسیسات بالادستی نفت، سرمایه و توان تامین مالی و نهایتاً توانمندی برای بهره‌برداری از تاسیسات اشاره کرد که لیست نهایی آن همراه با جزئیات مربوطه توسط کارگروه تعیین صلاحیت مشخص خواهد شد.

ادامه مطلب …

میانه‌ها

طبقه متوسط جهانی چه مختصاتی دارد؟

اندازه، سلامت و منابع طبقه متوسط در سراسر جهان به عنوان شاخص‌های کلیدی در تعیین سرعت و پایداری توسعه اقتصادی در نظر گرفته می‌شوند. طبقه متوسط اغلب، قلب جنبش‌های سیاسی و روندهای جدید مصرف به شمار می‌رود. این طبقه همچنین منبع عمده مردم تاجر و کارآفرینی به شمار می‌رود که قصد دارند به تقاضای جدید پاسخ گویند و تامین مالی لازم را برای پشتیبانی از کسب‌وکار خود، به ویژه در مراحل ابتدایی، انجام دهند. تعریف طبقه متوسط آسان نیست. زمانی این برچسب به خانوارهایی الصاق می‌شد که سرپرستی آنها را فردی بر عهده داشت که مدیر، حرفه‌ای یا عهده‌دار شغلی یقه‌سفید یا یقه‌آبی (و نیازمند مهارت) بود. اخیراً معمول شده است که طبقه متوسط بر حسب بازه درآمد خانواری تعریف شود که بر اساس آن بتوان به سبک زندگی آسان و نه بیش از اندازه دست‌ و دلبازانه دسترسی پیدا کرد. به عبارت دیگر گستره‌ای از درآمد که نه‌تنها فقرا و افراد در معرض فقر، که افرادی را که با بیشترین درآمدها در بالای هرم ثروت هستند، مستثنی می‌کند.

طبقه متوسط در مناطق و کشورها
در میان مناطق، بیشترین درصد طبقه متوسط در آمریکای شمالی مشاهده می‌شود؛ جایی که ۳۹ درصد از بزرگسالان در این زمره قرار می‌گیرند و در رتبه بعدی اروپا قرار دارد که یک‌سوم جمعیت آن را افراد عضو طبقه متوسط تشکیل می‌دهند. سهم طبقه متوسط در آسیا-‌پاسیفیک (بدون در نظر گرفتن چین و هند) به ۱۵ درصد کاهش می‌یابد و در چین و آمریکای لاتین ۱۱ درصد و در آفریقا و هند تنها سه درصد است. با وجود آنکه در آمریکای شمالی درصد زیادی مشمول طبقه متوسط می‌شوند، منطقه مذکور تنها ۱۰۵ میلیون نفر طبقه متوسط دارد که ۱۶ درصد کل جهان است و به مراتب کمتر از ۱۷۱ میلیون عضو طبقه مذکور (۲۶ درصد) در آسیا-‌پاسیفیک (به استثنای چین و هند) یا ۱۹۴ میلیون نفر عضو (۲۹ درصد جهان) در اروپا به شمار می‌رود. در حقیقت تعداد بزرگسالان طبقه متوسط در آمریکای شمالی کمتر از چین است.
طبقه متوسط آنقدر با آمریکای شمالی (و به‌طور خاص آمریکا) هم‌پیوند است که برخی از نتایج به‌دست آمده درباره کشورها تعجب‌برانگیز به نظر می‌رسد. الگوی نمایش ‌داده‌شده در شکل زیر نشان می‌دهد چین هم‌اکنون بیشترین تعداد بزرگسالان طبقه متوسط را دارد؛ ۱۰۹ میلیون نفر در مقایسه با ۹۲ میلیون نفر در آمریکا. البته این رتبه‌بندی با افزودن افراد بالاتر از طبقه متوسط برعکس می‌شود. یازده کشور دیگر بیش از ۱۰ میلیون نفر شهروند طبقه متوسط دارند: ژاپن با ۶۲ میلیون نفر، فرانسه، ایتالیا، آلمان، هند، اسپانیا و انگلستان با ۳۰-۲۰ میلیون نفر و استرالیا، برزیل، کانادا و کره با ۱۷-۱۰ میلیون نفر. اگرچه آمریکای شمالی منطقه‌ای است که بیشترین سهم بزرگسالان طبقه متوسط را دارد، بیشترین نرخ‌های طبقه متوسط در جایی دیگر یافت می‌شود. نیمی از بزرگسالان ایالات متحده ۵۰ هزار دلار یا بیشتر ثروت دارند، ولی تنها ۳۸ درصد در بازه طبقه متوسط قرار می‌گیرند. این در مقایسه با اقتصادهای پیشرفته درصد نسبتاً کمی است. بیش از ۵۰ درصد از بزرگسالان در ایرلند، هلند و نیوزیلند در زمره طبقه متوسط قرار می‌گیرند؛ در حالی که نرخ مذکور در ایتالیا، ژاپن، اسپانیا، تایوان، امارات متحده عربی و انگلستان بیش از ۵۵ درصد است. درصد افراد طبقه متوسط در بلژیک و سنگاپور از ۶۰ درصد عبور می‌کند و در کل کشورها استرالیا با ۶۶ درصد، بیشترین نرخ طبقه متوسط را دارد. مجموع افراد طبقه متوسط و بالاتر در این کشور ۸۰ درصد است.

ثروت طبقه متوسط
خالص ثروت طبقه متوسط در سال ۲۰۱۵ در کل جهان ۷ /۸۰ تریلیون دلار بوده که معادل ۳۲ درصد ثروت جهانی است. بزرگسالان با ثروت بیش از آستانه طبقه متوسط، ثروتی معادل ۱۵۰ تریلیون دلار داشته‌اند که کل ثروت طبقه متوسط و بالاتر از آن را به ۲۳۱ تریلیون دلار، معادل ۹۲ درصد ثروت جهان می‌رساند. بنابراین یک‌ششم بزرگسالان (که در طبقه متوسط و بالاتر حضور دارند)، مالک حجم عظیم اکثریت سرمایه‌های موجود در جهان هستند. همین تصویر در کشورها و نواحی وجود دارد، البته با معدود مثال‌هایی از کشورهایی که فارغ از اندازه طبقه متوسط، طبقه مذکور و بالاتر از آن کمتر از دوسوم کل ثروت را در اختیار دارند. هند یک نمونه بینابین است: تنها سه درصد از بزرگسالان ثروت بالاتر از حداقل طبقه متوسط دارند، اما این گروه ۶۴ درصد از کل ثروت خانوارها را به خود اختصاص می‌دهند. وضعیت در آفریقا نیز به کلی منحصر به فرد است.
دیگر نتیجه‌گیری‌ها از تفکیک برحسب مناطق و کشورها حاصل می‌شود. در حالی که آمریکای شمالی منطقه‌ای است که بیشترین درصد بزرگسالان طبقه متوسط را دارد، سهمش از ثروت طبقه متوسط نه‌تنها کمتر از کل جهان است؛ بلکه در کل مناطق با احتساب هند، کمترین به شمار می‌رود. تعجب‌برانگیزتر اینکه در آمریکای شمالی سهم جمعیت طبقه متوسط از ثروت آنها پیشی گرفته است؛ به عبارت دیگر، طبقه متوسط به عنوان یک گروه، ثروتی کمتر از میانگین جامعه دارند. در واقع میانگین ثروت بزرگسالان طبقه متوسط در آمریکای شمالی نصف میانگین کل بزرگسالان است. در نقطه مقابل، ثروت طبقه متوسط به ازای هر نفر در اروپا ۱۳۰ درصد میانگین کل منطقه است؛ طبقه متوسط چین به لحاظ ثروتی سه برابر بهتر از کل کشور هستند؛ و میانگین ثروت طبقه متوسط در هند و آفریقا، هر دو، ۱۰ برابر سطح میانگین ثروت در کل جمعیت است. دلیل پدیده مذکور این است که در آمریکای شمالی اندازه و ثروت گروه بالاتر از طبقه متوسط آنقدر بزرگ است که موقعیت نسبی طبقه متوسط را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد. کاهش سهم ثروت طبقه متوسط به کمتر از سهم جمعیتی آن، در برخی از کشورهای خارج از آمریکای شمالی نیز قابل‌مشاهده است؛ از جمله در تمامی کشورهای عضو G7. در سوئیس، سنگاپور و آمریکا کاهش مذکور شدید بوده است؛ ولی در استرالیا، هنگ‌کنگ و سوئد نیز میانگین ثروت طبقه متوسط بیش از یک‌سوم کمتر از میانگین کل جمعیت کشور است.

تعداد بزرگسالان طبقه متوسطمنتشرشده در شماره ۱۵۲ تجارت فردا

هرم نابرابری

نگاهی به طبقات پایین، میانه و بالای هرم جهانی ثروت

تغییر در تعداد میلیونرها بر حسب کشور

دلایل متعددی برای اختلاف ثروت مشاهده‌شده بین افراد وجود دارد. برخی از افرادی که ثروت اندکی دارند، جوان هستند و در نتیجه فرصت کمی برای انباشت ثروت داشته‌اند. برخی دیگر ممکن است با ورشکستگی یا بدشانسی مواجه شده باشند؛ یا در کشورها و مناطقی زندگی کنند که چشم‌انداز خلق ثروت، محدود است. در برخی کشورها، فرصت‌های در دسترس زنان یا اقلیت‌ها محدود است. در سوی دیگر طیف، افرادی هستند که در نتیجه هوش، کارِ سخت و شانسِ خوب، فرصت‌های زیادی به دست آورده‌اند.
هرم ثروت نشان‌داده شده در شکل ورودی، تفاوت‌های مورد اشاره را نشان می‌دهد. قاعده وسیع هرم، نشان‌دهنده افرادی است که ثروت اندکی در اختیار دارند و سطوح بالاتر هرم به صورت تصاعدی به وسیله افراد کمتری پُر شده است. بر اساس برخی تخمین‌ها ۴ /۳ میلیارد نفر (۷۱ درصد از کل بزرگسالان جهان) در سال ۲۰۱۵، ثروتی کمتر از ۱۰ هزار دلار آمریکا دارند. بیش از یک میلیارد نفر (۲۱ درصد از کل جمعیت جهان) در بازه برخورداری از ثروت ۱۰ هزار تا ۱۰۰ هزار دلار آمریکا هستند. در شرایطی که میانگین ثروت در قاعده و ردیف‌های میانی هرم نسبتاً اندک است، کل ثروت موجود در این بخش به ۳۹ تریلیون دلار می‌رسد. این نشان‌دهنده اهمیت اقتصادی بخشِ‌های مذکور است؛ بخشی که اغلب نادیده گرفته می‌شود.
383 میلیون نفر بزرگسال باقی‌مانده (هشت درصد جهان) ثروت خالصی بیش از ۱۰۰ هزار دلار آمریکا دارند. این گروه ۳۴ میلیون نفر را دربرمی‌گیرد که ثروتی بیش از یک میلیون دلار آمریکا دارند؛ افرادی که کمتر از یک درصد کل جمعیت افراد بالغ جهان را تشکیل می‌دهند و در عین حال ۴۵ درصد از کل ثروت خانوارهای جهان را در اختیار دارند. بر اساس تخمین انجام‌شده، ۱۲۳۸۰۰ نفر در این گروه ثروتی بیش از ۵۰ میلیون دلار آمریکا و ۴۴۹۰۰ نفر ثروتی بیش از ۱۰۰ میلیون دلار آمریکا دارند.

قاعده هرم
هر لایه از هرم ثروت، خصوصیات منحصربه‌فردی دارد. در تمامی کشورها و مناطق، بخش پایینی هم‌سطح‌ترین توزیع ثروت را دارد، اما گوناگونی فراوانی دارد و بازه گسترده‌ای از افرد با شرایط گوناگون را دربر می‌گیرد (شکل ۱). در کشورهای توسعه‌یافته، فقط حدود ۲۰ درصد از بزرگسالان در این طبقه قرار می‌گیرند و برای اغلب آنها، حضور در این طبقه یا به دلایلی از قبیل ورشکستگی یا بیکاری موقت است؛ یا پدیده‌ای مرتبط با چرخه زندگی به شمار می‌رود که در جوانی یا سنین پیری مشاهده می‌شود. در تضاد با این وضعیت، بیش از ۹۰ درصد از جمعیت بزرگسال در هند و آفریقا در طبقه مذکور قرار دارند. در برخی کشورهای کم‌درآمد آفریقا، درصد جمعیت در گروه ثروتی مذکور نزدیک به ۱۰۰ درصد است. برای بسیاری از ساکنان کشورهای کم‌درآمد، حضور همیشگی در نوار پایینی ثروت بیش از آنکه یک استثنا باشد، قاعده است.

اعضای لایه‌های ثروت بر حسب منطقه

ثروت طبقه میانی
برخورداری از ثروتی معادل ۱۰ تا ۱۰۰ هزار دلار آمریکا، نشان‌دهنده گستره میانی ثروت جهانی است. برای تمامی سطوح ثروت، میانگین دارایی نزدیک به میانگین جهانی است و خالص ثروت کل ۳۱ تریلیون‌دلاری، طبقه مذکور را از قدرت اقتصادی قابل‌توجهی برخوردار می‌کند. حضور هند و آفریقا در این نوار، کمتر از حد انتظار است؛ در حالی که چین سهم نسبتاً بالایی در اختیار دارد. مقایسه چین و هند نکات بسیار جالبی دربردارد. در هند تنها ۴ /۳ درصد افراد از ثروت متوسط برخوردارند و سهم مذکور طی دهه گذشته تغییر اندکی داشته است. در نقطه مقابل چین قرار دارد که ۳۶ درصد افراد ثروت بین ۱۰ تا ۱۰۰ هزار دلار در اختیار دارند؛ یعنی ۱۰ برابر رقم مذکور برای هند و دو برابر همان رقم برای چین در سال ۲۰۰۰.

بخش ثروتمند هرم
در آغاز قرن حاضر، تعداد افراد بزرگسال بخش ثروتمند هرم (برخوردار از خالص ثروت بیش از ۱۰۰ هزار دلار آمریکا) ۲۱۵ میلیون نفر بود. در سال ۲۰۱۴، این رقم در جهان به ۳۹۵ میلیون نفر رسید؛ اما در سال جاری به ۳۸۳ میلیون نفر کاهش پیدا کرد که یکی از تبعات تقویت دلار آمریکا به شمار می‌رود. ترکیب منطقه‌ای گروه مذکور، به طرز محسوسی با لایه‌های زیرین آن متفاوت است. اروپا، آمریکای شمالی و منطقه آسیا-‌پاسیفیک (بدون درنظر گرفتن چین و هند) مجموعاً ۹۰ درصد گروه مذکور را تشکیل می‌دهند و سهم اروپا به تنهایی در این میان ۱۴۴ میلیون نفر (۳۸ درصد) است. در مقایسه با آن می‌توان به هند و آفریقا اشاره کرد که مجموعاً پنج میلیون نفر (۳ /۱ درصد از کل جهان) از کل جمعیت بخش مذکور را تشکیل می‌دهند.
میلیونرهای آمریکایی حاضر در راس هرم نیز الگوی عضویت در طبقه مذکور را تغییر می‌دهند. تعداد میلیونرها در هر کشور با سه شاخص تعیین می‌شود: اندازه جمعیت بزرگسالان، میانگین ثروت و نابرابری ثروت. ایالات متحده آمریکا در تمامی معیارهای مذکور، رتبه بالایی را به خود اختصاص داده و تاکنون بیشترین تعداد میلیونرها را در میان کشورهای جهان، یعنی ۷ /۱۵ میلیون نفر (۴۶ درصد از کل جهان) را به خود اختصاص داده است (شکل ۲). سالیان متمادی، ژاپن با فاصله‌ای قابل‌قبول، رتبه دوم را در رده‌بندی میلیونر‌ها داشت. در سال ۲۰۱۱، سهم این کشور ۱۳ درصد بود؛ یعنی دوبرابر سهم رتبه بعد از آن. به هر روی، تعداد میلیونرهای ژاپنی همزمان با افزایش تعداد میلیونرها، در دیگر کشورها کاهش یافته است. در نتیجه، سهم ژاپن از میلیونرهای جهان به کمتر از ۱۰ درصد در سال ۲۰۱۳ رسیده و اکنون به ۳ /۶ درصد کاهش پیدا کرده است. روند مذکور این کشور را پایین‌تر از انگلستان و اندکی بالاتر از فرانسه قرار می‌دهد. ۹ کشور دیگری که حداقل یک درصد از کل میلیونرهای جهان به آنها تعلق دارند، به ترتیب شامل آلمان، چین، ایتالیا، کانادا و استرالیا با سهم سه تا پنج درصد می‌شود. سوئد و سوئیس جمعیت نسبتاً کمی دارند، ولی میانگین بالای ثروت موجب می‌شود ۳۵۰ هزار میلیونر در کشورهای مذکور حضور داشته باشند؛ رقمی که حداقل شرط لازم برای داشتن حداقل یک درصد سهم از کل میلیونرهای دنیاست.

تغییر اعضای گروه میلیونرها
تفاوت سطح ثروت، تعداد و کشور محل اقامت میلیونرهای جهانی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در سال گذشته گزارشی درباره رشد قوی و زیربنایی ثروت همراه با افزایش ارزش ارز ارائه شد که بر اساس آن دو عامل مذکور مجموعاً منجر به اضافه شدن چهار میلیون نفر به مجموع میلیونرها بوده است. ایالات متحده آمریکا ۶ /۱ میلیون نفر از اعضای جدید گروه میلیونرها را به خود اختصاص داده و ناحیه یورو ۸۵۰ هزار نفر دیگر را. رشد اساسی در سال جاری چندان متفاوت نیست، اما نوسانات نرخ ارز افزایش سال گذشته تعداد میلیونر را در بیشتر نقاط دنیا خنثی کرده و اغلب حتی از آن بیشتر هم شده است. همانطور که گفته شد، باشگاه میلیونرها ۴ /۲ میلیون نفر از اعضای خود را از دست داد که بیشترین آن در میان کشورها مربوط به ژاپن با ۶۸۰ هزار نفر بوده است. باوجود این، اروپا منطقه‌ای بوده که با دو میلیون نفر کاهش، بیشترین کشورهای با کاهش جمعیت میلیونر در آن واقع هستند. ۵ /۱ میلیون نفر از رقم مذکور، به چهار کشور بزرگ ناحیه یورو مربوط می‌شود: فرانسه (با کاهش ۶۳۰ هزار نفر)، آلمان (با کاهش ۳۹۰ هزار نفر)، ایتالیا (با کاهش ۳۸۰ هزار نفر) و اسپانیا (با کاهش ۹۰ هزار نفر). استرالیا و کانادا نیز با کاهش ۴۱۰ هزار‌نفری در جمعیت میلیونرها مواجه شدند. ایالات متحده آمریکا (با رشد ۹۰۰ هزار‌نفری) تاکنون بیشترین تعداد افزایش میلیونرها را به خود اختصاص داده؛ اگرچه به لحاظ درصدی چین با افزایش ۱۵۰ هزار‌نفری بهتر عمل کرده است. در تناقض با روند عمومی جهانی، آمریکا سهم خود را از میلیونرهای جهان از ۴۱ درصد در سال ۲۰۱۴ به ۴۶ درصد در سال ۲۰۱۵ افزایش داده است.

تعداد میلیونرها (درصد از جهان)

افراد با ارزش خالص ثروت بالا
تخمین الگوی برخورداری از ثروت بالای یک میلیون دلار نیازمند روشی جدید است؛ چراکه در سطوح بالای ثروت منابع معمول اطلاعات (مثل پیمایش رسمی خانوار) کمتر قابل اتکا به نظر می‌رسد. ما با استفاده از ترتیبات شناخته‌شده آماری بر مانع مذکور غلبه کردیم تا مطمئن شویم بالاترین سطوح ثروت با آمار سالانه فوربس از میلیاردرهای جهان و داده‌های فهرست‌های مشابه ثروتمندان که در هر جای دیگری منتشر می‌شود، سازگار است. این کار تخمین‌های قابل‌پذیرشی از الگوهای جهانی دارایی سرمایه در گروه‌هایی به دست می‌دهد که خالص ثروت بالا (HNW، با ثروت یک تا ۵۰ میلیون دلار) یا خالص ثروت بسیار بالا (UHNW، با ثروت۵۰ میلیون دلار به بالا) دارند. درحالی که قاعده هرم ثروت را مردم کشورهای گوناگون تشکیل می‌دهند که در مراحل مختلف چرخه زندگی خود قرار دارند، افراد با خالص ثروت بالا و بسیار بالا شدیداً در مناطق و کشورهای خاصی متمرکز هستند و سبک زندگی مشابهی دارند؛ مثلاً باوجود زندگی در قاره‌های مختلف، برای کالاهای لوکس به بازارهای جهانی خاصی مراجعه می‌کنند. پورتفولیوی ثروت این افراد از شباهت بیشتری برخوردار است: تمرکز بر دارایی‌های مالی و به طور خاص سهام، اوراق قرضه و دیگر اوراق بهاداری که در بازارهای بین‌المللی دادوستد می‌شوند.
بر اساس تخمین‌ها در اواسط سال ۲۰۱۵، معادل ۶ /۳۳ میلیون بزرگسال با خالص ثروت بالا وجود دارند که ثروت آنها بین یک تا ۵۰ میلیون دلار است و بخش عمده آنها (۸ /۲۹ میلیون نفر) در بازه یک تا پنج میلیون دلار قرار دارند. ۵ /۲ میلیون نفر بزرگسال از ثروت پنج تا ۱۰ میلیون دلار برخوردار هستند و ثروت ۳ /۱ میلیون نفر دیگر ۱۰ تا ۵۰ میلیون دلار برآورد می‌شود. از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، اروپا به سرعت جای آمریکای شمالی را در مناطق با بیشترین تعداد افراد با خالص ثروت بالا گرفت، اما آمریکای شمالی رتبه خود را در سال ۲۰۱۰ بازپس یافت و هم‌اکنون با ۶ /۱۶ میلیون نفر (۴۹ درصد از کل جهان) در مقایسه با ۱۰ میلیون نفر (۳۰ درصد) در اروپا، تعداد میلیونرهای بیشتری دارد. کشورهای آسیا-‌پاسیفیک، به استثنای چین و هند، ۹ /۴ میلیون نفر (۱۵ درصد) میلیونر دارند و تخمین زده می‌شود که ۳ /۱ میلیون فرد با خالص ثروت بالا در چین زندگی کنند که رقم مذکور چهار درصد کل تعداد میلیونرهای جهان است. باقیمانده ۷۹۰ هزار فرد با خالص ثروت بالا (دو درصد جهان) در هند، آفریقا یا آمریکای لاتین زندگی می‌کنند.

افراد با خالص ثروت بسیار بالا
123800 فرد با خالص ثروت بسیار بالا در سراسر جهان زندگی می‌کنند که بر اساس تعریف شامل افرادی می‌شود که ثروت آنها بیش از ۵۰ میلیون دلار است. از رقم مذکور، ۴۴۹۰۰ نفر ثروتی حداقل معادل ۱۰۰ میلیون دلار دارند و دارایی ۴۵۰۰ نفر بیش از ۵۰۰ میلیون دلار است. دلار قوی، تعداد افراد با خالص ثروت بسیار بالا را از نیمه ۲۰۱۴ معادل ۸۰۰ نفر کاهش داده است؛ اما بر اساس محاسبات ما افزایش اندکی در تعداد افرادی که بیش از ۵۰۰ میلیون دلار ثروت دارند به وجود آمده است. آمریکای شمالی با ۶۱۳۰۰ نفر (۵۰ درصد) حکمفرمای رتبه‌بندی منطقه‌ای در میان افراد با خالص ثروت بسیار بالاست؛ در حالی که اروپا با ۲۹۹۰۰ نفر (۲۴ درصد) در رتبه بعدی قرار دارد و ۱۵۹۰۰ نفر (۱۳ درصد) نیز در آسیا-‌پاسیفیک زندگی می‌کنند، البته بدون درنظر گرفتن چین و هند. در میان کشورها، آمریکا با ۵۸۹۰۰ بزرگسال دارای خالص ارزش ثروت بسیار بالا، ۴۸ درصد از کل گروه را به خود اختصاص داده است (شکل ۳). این رقم افزایش ۳۸۰۰‌نفری را نسبت به نیمه سال ۲۰۱۴ نشان می‌دهد. چین با ۹۶۰۰ نفر و افزایش ۱۸۰۰‌نفری نسبت به سال پیش از آن، در جایگاه دوم ایستاده است.
پس از چین، انگلستان با ۵۴۰۰ نفر و رشد ۴۰۰‌نفری طی سال گذشته قرار دارد که جایگاه خود را با آلمان عوض کرده است؛ کشوری که ۴۹۰۰ نفر با خالص ارزش ثروت بسیار بالا و کاهش ۱۰۰۰‌نفری در رقم مذکور نسبت به سال ۲۰۱۴ میلادی. سوئیس (با ۳۸۰۰ نفر و کاهش ۲۰۰‌نفری) توانست جایگاه فرانسه را (با ۳۷۰۰ نفر و کاهش ۶۰۰‌نفری) تصاحب کند. بیشترین بهبود رتبه مربوط به هنگ‌کنگ بود که با ۲۰۰ نفر افزایش در جمعیت افراد با خالص ثروت بسیار بالا، به ۱۶۰۰ نفر رسید و سه رتبه ترقی یافت. پس از آن سه کشور تایوان (۲۲۰۰ نفر، افزایش ۱۰۰ نفر)، هند (۲۱۰۰ نفر، افزایش ۱۰۰ نفر) و کره (۲۲۰۰ نفر، افزایش ۱۰۰ نفر) قرار دارند که با بهبود دو‌رتبه‌ای مواجه شدند. در نقطه مقابل، روسیه (با ۱۸۰۰ نفر و کاهش ۱۰۰۰‌نفری) سه رتبه تنزل کرد و برزیل (۱۵۰۰ نفر و کاهش ۵۰۰‌نفری) و سوئد (با ۱۴۰۰ نفر و کاهش ۳۰۰‌نفری) نزول دورتبه‌ای را تجربه کردند.

تعداد افراد با خالص ثروت بسیار بالا

ثروت متغیر
هرم ثروت به روشنی تفاوت در ثروت اشخاص را با نشان دادن میلیونرهای جهان در راس و افراد با ثروت کمتر در سطوح پایین‌تر، تبیین می‌کند. بحث درباره دارندگان ثروت بیشتر بر بخش بالایی هرم متمرکز است و توجه کمتری به قاعده آن و بخش‌های میانی می‌شود. این باعث تاسف است؛ چراکه ۳۹ تریلیون دلار از ثروت خانوارها در بخش پایینی قرار دارد که اهمیت اقتصادی قابل‌توجه بخش مذکور را نشان می‌دهد. رسیدگی به نیازهای این صاحبان سرمایه می‌تواند روندهای جدیدی را در صنایع مصرفی و مالی تحریک کند. چین، کره و تایوان کشورهایی هستند که به واسطه این بخش از هرم ثروت، به سرعت در حال رشد هستند و هند پتانسیل رشد سریع از نقطه آغاز پایین فعلی خود را دارد. درحالی که سطوح پایینی و میانی هرم از اهمیت برخوردارند، بخش بالایی احتمالاً کماکان محرک اصلی جریان سرمایه بخش خصوصی و روندهای سرمایه‌گذاری خواهد بود. تصاویر نیمه سال ۲۰۱۵ نشان می‌دهد هم‌اکنون نزدیک به ۳۴ میلیون نفر در دسته افراد با خالص درآمد بالا جای می‌گیرند که بیش از یک میلیون نفر آنها در چین و حدود پنج میلیون نفر در کشورهای آسیا-‌پاسیفیک (به جز چین و هند) هستند. در بالای هرم، ۱۲۳۸۰۰ نفر با خالص ثروت بسیار بالا هستند که ثروت هر یک بیش از ۵۰ میلیون دلار ارزش دارد. فرصت‌های به‌وجود آمده در چین ما را به این سو رهنمون داشت که تخمین بزنیم ۹۶۰۰ بزرگسال چینی (هشت درصد از کل جهان) اکنون به گروه مذکور تعلق دارند؛ در حالی که ۷۷۰۰ نفر دیگر (شش درصد کل) شهروندان هنگ‌کنگ، هند، کره یا تایوان هستند.

منتشرشده در شماره ۱۵۲ تجارت فردا

اقتصاد ۱۰۰ تومانی

در سال ۱۳۹۴ سهم هر ایرانی از درآمدهای نفتی کمتر از ۱۰۰ هزار تومان در ماه خواهد بود

سرانه درآمد صادرات نفتی هر ایرانی

اگر فرض کنیم همان‌طور که رئیس‌جمهور گفت درآمد نفتی امسال ۲۵ میلیارد دلار باشد، و تمامی دلارهای نفتی به قیمت ۳۵۰۰ تومان به فروش برسد، با فرض جمعیت ۷/۷۸ میلیون‌نفری کشور، سهم هر ایرانی از پول نفت ماهانه ۹۲ هزار تومان است. البته این حساب سرانگشتی وقتی دقیق‌تر می‌شود که بدانیم ۵/۱۴ درصد از درآمدهای نفتی به شرکت ملی نفت ایران می‌رسد علاوه بر آن نیز باید حداقل ۲۰ درصد برای مصارف صندوق توسعه ملی کنار گذاشت. اینها یعنی کل درآمد نفتی که دولت در اختیار دارد، ۶۰ هزار تومان به ازای هر ایرانی است که البته دولت هر ماه باید ۴۵ هزار تومان آن‌را یارانه بدهد. نتیجه نهایی اینکه دولت به ازای هر ایرانی برای اداره کشور، کلاً ۱۵ هزار تومان درآمد نفتی در اختیار دارد. رقمی که اندکی تعجب‌برانگیز است.

تفاوت از زمین تا آسمان

اگر از متغیرهای کلان اقتصادی صرف‌نظر کنیم، دو تفاوت اساسی میان کاهش درآمدهای نفتی ایران و دیگر اعضای اوپک وجود دارد. نخست آنکه در مورد ایران، حتی پیش از سقوط قیمت نفت نیز صادرات نفت کشور در اثر تحریم‌ها شدیداً کاهش یافته و دریافت درآمد حاصل از همان فروش اندک نیز با دشواری به کشور انتقال می‌یافت. بر اساس آمارهای اوپک صادرات نفت ایران که در سال ۲۰۱۰ حدود ۶/۲ میلیون بشکه در روز بود، در سال ۲۰۱۴ به ۱/۱ میلیون بشکه در روز رسید؛ یعنی کمتر از نصف. این کاهش حجم صادرات نفت همزمان با دشواری مبادلات بانکی و دریافت پول آن یا واردات تقریباً اجباری کالاهای مشخصی مثل مواد غذایی از معدود مقاصد صادراتی باقیمانده پس از تحریم، علاوه بر آنکه دولت را با مشکل تامین منابع مالی بودجه مواجه ساخت، عرضه دلار حاصل از صادرات نفت را در بازار شدیداً کاهش داد؛ به گونه‌ای که اثرات آن در کنار عدم تعدیل چندین‌ساله نرخ برابری دلار و ریال باعث شد طی مدتی کوتاه ارزش ریال به کمتر از یک‌سوم سقوط کند و به بیانی دیگر نرخ دلار در بازار آزاد تا مرز چهار هزار تومان بالا رود. مورد دیگر آنکه کاهش درآمدهای نفتی برای کشوری که به طور معمول نیز در مقایسه با اغلب کشورهای اصلی صادرکننده نفت سرانه نفتی بالایی ندارد، می‌تواند تاثیری دوچندان داشته باشد. آمارهای سال ۲۰۱۴ (نمودار ۱) تعبیر نموداری این تفاوت فاحش است. در سال ۲۰۱۴ جمعیت ایران حدود ۳/۷۷ میلیون نفر و صادرات نفتی ۳/۵۵ میلیارد دلار بوده؛ این یعنی هر ایرانی از صادرات نفتی حدود ۷۰۰ دلار سهم داشته است.
در نقطه مقابل کشوری مثل قطر قرار دارد که جمعیت آن ۲/۲ میلیون نفر بوده و معادل ۹/۵۶ میلیارد دلار محصولات نفتی صادر کرده است؛ یعنی تقریباً به اندازه ایران. تنها به دلیل تفاوت جمعیت، سرانه صادرات نفتی هر شهروند قطری در سال ۲۰۱۴ حدود ۳۷ برابر همتای ایرانی‌اش بوده است. در مورد کشور عراق با جمعیت کمتر از نصف ایران و درآمد نفتی حدود ۶/۱ برابری، آمارها از سرانه نفتی ۲۳۰۰ دلاری حکایت می‌کنند. بسیاری دیگر از کشورهای عضو اوپک نیز شرایطی مشابه داشته‌اند؛ چنان که سرانه درآمدهای نفتی برای کویت ۲۳۸۰۰، عربستان ۹۲۰۰ و امارات متحده عربی ۱۲۶۰۰ دلار بوده است. حتی شهروندان ونزوئلا نیز به مدد جمعیت کمتر و درآمد بیشتر از همتایان ایرانی خود، سرانه نفتی بیش از سه برابر آنها را در اختیار داشته‌اند. البته اگر بخواهیم نقش جمعیت را در آسیب‌پذیری کشورهای نفتی دقیق‌تر بررسی کنیم، باید به ذخایر نفتی آنها نیز نگاهی داشته باشیم. سرانه نفتی بیشتر در طی زمان، به معنای انباشت بیشتر درآمدهای نفتی در صندوق‌های ذخیره ارزی و حساب‌های خارجی بوده است که طی روزگار سقوط می‌تواند «ضربه‌گیر» مطمئنی برای کشورهای نفتی باشد. به عنوان مثال عربستان سعودی از نظر ذخایر خارجی حتی پس از کاهش حدود ۷۰ میلیارد‌دلاری نسبت به دوران اوج، کماکان با رقم کم‌نظیر بیش از ۶۷۰ میلیارد دلار در رتبه سوم جهان قرار دارد.

سرانه درآمد نفتی اعضای اوپک

سفره خالی از نفت
براساس آمارهای بانک مرکزی ایران، طی ۱۰ سال گذشته یعنی ‌سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۳، مجموعاً ۷۵۴ میلیارد دلار از فروش نفت به دست آمده که قریب به ۷۰۰ میلیارد دلار آن در‌ سال‌های ۱۳۹۲-۱۳۸۴ بوده است. میانگین درآمدهای نفتی طی ۱۰ سال گذشته سالانه ۷۵ میلیارد دلار بوده و براساس اعلام رئیس‌جمهور پیش‌بینی می‌شود این رقم طی سال جاری ۲۵ میلیارد دلار باشد، یعنی کمتر از یک‌سوم میانگین دهه گذشته. این کاهش شدید درآمدهای نفتی دولت را در تنگنای نسبتاً کم‌نظیری قرار داده است که با نگاهی به نمودار ۲ می‌توان تا حدودی به آن پی برد. درست ۱۰ سال قبل، یعنی در سال ۱۳۸۴، سرانه درآمد هر ایرانی از فروش نفت (تقسیم درآمدهای نفتی بر جمعیت کشور) حدود ۸۰۰ دلار در سال بود. این رقم به تدریج افزایش یافت و طی دوران اوج یعنی در سال ۱۳۹۰ به حدود ۱۶۰۰ دلار رسید. با کاهش نسبی قیمت نفت و آغاز تحریم‌ها، شاخص مذکور شدیداً کاهش یافت. در سال ۱۳۹۳ سرانه درآمد نفتی هر ایرانی تنها ۷۱۱ دلار بود و امسال پیش‌بینی می‌شود سهم هر ایرانی از پول نفت کمتر از نصف سال قبل باشد، یعنی حدود ۳۰۰ دلار که حتی با نرخ دلار ۳۵۰۰ تومانی نیز به ۱۰۰ هزار تومان در ماه نمی‌رسد که عایدی دولت از سرانه مذکور، تنها ۶۰ هزار تومان در ماه است. اگر با اندکی تسامح به لحاظ درنظر نگرفتن عدم پرداخت یارانه به کل ایرانیان، ۴۵ هزار تومان از رقم مذکور کم کنیم، ۱۵ هزار تومان در ماه کل رقمی است که دولت از محل نفت برای امور هر ایرانی در اختیار دارد. داستان نحوه مدیریت کشور با سرانه نفتی ۱۵ هزار تومان به ازای هر ایرانی، طولانی‌تر و دشوارتر از آن است که حتی در یک کتاب بگنجد؛ اما از باب نگاه کردن به نیمه پر لیوان می‌توان گفت احتمالاً از بابت درآمدهای مالیاتی می‌توان اندکی امید داشت: عمده درآمدهای دولت از مالیات و واگذاری دارایی‌های سرمایه‌ای تامین می‌شود و طی دوازده‌ماهه سال ۱۳۹۳ باوجود آنکه کل درآمدهای حاصل از نفت و فرآورده‌های نفتی ۸/۶۲ هزار میلیارد تومان بوده، از محل مالیات ۹/۷۰ هزار میلیارد تومان درآمد به دست آمده است.

منتشرشده در شماره ۱۵۱ تجارت فردا

نفت‌سالاران

نگاهی به سه تجربه متفاوت از سقوط قیمت نفت: ایران، ونزوئلا و روسیه

حتی اگر تورم ۸۰‌‌درصدی نتواند نمای روشنی از بحران ونزوئلا ارائه دهد، قطعاً سقوط ارزش «بولیوار» در بازار سیاه به یک‌هفتم سال گذشته (و حتی کمتر از آن) می‌تواند بحران را در این کشور به تصویر کشد. سرزمینی که در سال‌هایی نه چندان دور به یمن درآمدهای بالای نفتی، با دست‌ودلبازی، انبوهی از طرح‌های اجتماعی و اقتصادی را (از ساخت مسکن گرفته تا فروش اعتباری نفت به همسایگان) به پیش می‌برد، ماه‌هاست با سهمیه‌بندی و صف و انگشت‌نگاری، مواد غذایی و محصولات مصرفی را به دست مردمش می‌رساند. اگرچه در ماه‌های اخیر تمامی کشورهای وابسته به نفت به دلیل سقوط بهای آن به زحمت افتاده‌اند، اما اوضاع برخی از آنها مثل ونزوئلا به مراتب بدتر از کشورهایی همچون عربستان است. در روسیه ارزش روبل در مقابل دلار، طی دو سال اخیر به کمتر از نصف رسیده، رشد اقتصادی سال جاری میلادی منفی پیش‌بینی شده و تورم بین ۱۵ تا ۱۶ درصد در نوسان است و همه اینها در حالی روی می‌دهد که ذخایر ارزی روسیه بالغ بر ۳۷۰ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود.

با این تفاسیر اگر به نرخ دلار در بازار داخلی ایران نگاه کنیم (که در اغلب ماه‌های دو سال اخیر در بازه ۳ هزار تا ۳۵۰۰ تومان در نوسان بوده است) یا پیش‌بینی رشد اقتصادی مثبت و تداوم روند نزولی تورم را در نظر بگیریم، احتمالاً به این نتیجه می‌رسیم که وضعیت اقتصادی کشور در مقایسه با ونزوئلا یا روسیه چندان بد نیست و ایران در مقایسه با دو کشور مذکور، کمتر از سقوط قیمت نفت تاثیر پذیرفته است.
تاثیرپذیری کمتر اقتصادی ایران از سقوط قیمت نفت دو روی کاملاً متفاوت دارد. یک رو به تحریم بازمی‌گردد که همزمان با آن سقوط ارزش پول ملی به کمتر از یک‌سوم، رشد اقتصادی منفی، افزایش تورم و کاهش صادرات نفت به کمتر از نصف روی داد و در واقع اقتصاد کشور پیش از سقوط قیمت نفت، وارد دوران دشوار کاهش درآمدهای نفتی همراه با انبوهی از محدودیت‌ها شد. در واقع ایزوله شدن نسبی اقتصاد کشور طی دوران تحریم موجب شد مواجهه با کاهش قیمت برای سیاستگذار چندان غیرمترقبه و ناگهانی نباشد؛ درست برخلاف کشوری مثل ونزوئلا.
اما روی دیگر ماجرا به برنامه‌ریزی برای اقتصاد کشور بازمی‌گردد. زمانی که ذخایر ارزی چندانی وجود ندارد و دسترسی به همان منابع اندک نیز با محدودیت‌های فراوانی روبه‌روست و به طور خلاصه اقتصاد کشور هیچ ضربه‌گیری در مقابل سقوط نفت ندارد، دشوارترین آزمون برای ارزیابی سیاستگذاری و عملکرد اقتصادی است. با این تفاسیر می‌توان گفت تاکنون برنامه‌ریزی اقتصادی در ایران با نمره قابل‌قبولی آزمون سقوط نفت را پشت سر گذاشته یا حداقل در مقایسه با برخی از کشورهای وابسته به صادرات نفت و گاز، نمره بهتری کسب کرده است. البته این نتیجه‌گیری یک تبصره دارد: اینکه در ادامه مسیر، اوضاع همین‌طور باقی بماند و فی‌المثل برنامه جدید دولت برای خروج از رکود موفقیت‌آمیز باشد.
تا آن زمان می‌توان گفت ایران که در دوران وفور درآمدهای نفتی مثالی از سوءتدبیر بود، در سال سقوط نفت می‌تواند نمونه‌ای موفق در سیاستگذاری اقتصادی لقب گیرد. نیازی به ذکر نیست که این موفقیت نسبی از سویی بسیار شکننده است؛ یعنی در صورت تداوم کاهش قیمت نفت یا افت بیشتر آن در نتیجه افزایش صادرات نفت ایران، یا حتی تغییر نسنجیده سیاست‌های اقتصادی (مثلاً در نتیجه فشار برای تحریک تقاضا) می‌تواند جای خود را به شکست دهد و از سوی دیگر با لغو تحریم‌ها در نتیجه ورود سرمایه‌گذاران خارجی، بازگشت پول‌های بلوکه شده، کاهش محدودیت‌های بانکی و در نهایت برطرف شدن بخشی از موانع کسب‌وکار امکان دارد طی دوره‌ای کوتاه‌مدت حتی بهتر از قبل ادامه یابد. برطرف شدن تحریم‌ها طی ماه‌های آتی می‌تواند پاسخ این سوال را به صورت دقیق مشخص کند.

منتشرشده در شماره ۱۵۱ تجارت فردا

گریز از بحران

چگونه ایران به سرنوشت ونزوئلا دچار نشد؟

۲۵ میلیارد دلار کل درآمد نفتی است که دولت برای امسال پیش‌بینی کرده و این برای کشوری که همین چند سال پیش با درآمدهای رویایی بیش از ۱۰۰ میلیارد‌دلاری مواجه بود و در نخستین ماه‌های تحریم شاهد روزگاری بود که در آن قیمت دلار روزانه بالا می‌رفت، تورم قله ۴۰‌درصدی را پشت سر می‌گذاشت و از ارزاق عمومی گرفته تا پراید، کالایی نبود که قیمتش روزانه تغییر نکند، آسان نیست. البته آن روزها به پایان رسیده و اگرچه هنوز روند دلار صعودی است، بورس حال ‌و روز چندان خوشی ندارد و رکود در بسیاری از بازارها جولان می‌دهد، انبوه بحران‌ها و مشکلاتی که کشورهایی همچون ونزوئلا با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، در ایران مشاهده نمی‌شود. اما چرا؟ سیاستگذاران اقتصادی ایران چه کارهایی را انجام دادند و از کدام کارها حذر کردند؟

سیاست‌های ارزی
حتی پیش از سقوط بی‌سابقه ارزش ریال در سال ۱۳۹۱ نیز بسیاری از کارشناسان بر این اعتقاد بودند که دلار به صورت غیرواقعی ارزان نگه‌داشته شده و نرخ برابری آن در مقابل ریال، باید به مراتب بالاتر باشد. شاید همین اصلی‌ترین دلیلی بود که باعث شد دلار در سال ۱۳۹۱ به مرز چهار هزار تومان برسد و البته همزمان با آن سیاست‌های ارز چندنرخی و اولویت‌بندی کالایی، فرصت سوءاستفاده و رانت را فراهم کند و در عین حال سودی هم به عموم مردم نرساند. شاید کاهش گروه‌بندی کالایی و توقف سیستم ارز چندنرخی مهم‌ترین کاری بود که طی سال‌های اخیر برای جلوگیری از به هدر رفتن معدود ارز در دسترس می‌توانست انجام شود. این درست بر خلاف کاری بود که دولت ونزوئلا انجام داد و سیستم ارز چندنرخی را نگه داشت تا منابع ارزی این کشور به باد رود و البته مردم کماکان اجناس را به گران‌ترین نرخ ممکن خریداری کنند.

سیاست‌های مالی
جلوگیری از کسری بودجه در شرایط محدودیت منابع، از دیگر اقدامات دولت بود که در همان سال نخست با ارائه لایحه‌ای برای اصلاح ارقام بودجه عملی شد. در سال‌های بعد نیز دولت همزمان با روند افزایش درآمدهای مالیاتی که سال‌هاست ادامه دارد، کنترل مخارج را، حتی به قیمت افزایش نه چندان قابل‌قبول حقوق کارکنان، در دستور کار قرار داد. درآمدهای مالیاتی از ۵/۳۹ هزار میلیارد تومان در دوازده‌ماهه سال ۱۳۹۱، به ۴/۴۹ هزار میلیارد تومان در مدت مشابه سال ۱۳۹۲ و ۹/۷۰ هزار میلیارد تومان در دوازده‌ماهه سال ۱۳۹۳ افزایش یافت. ضمناً بهبود تخصیص منابع در بخش تملک دارایی‌های سرمایه‌ای (پروژه‌های عمرانی) باعث شد کنترل نسبتاً سختگیرانه دخل و خرج دولت، نه‌تنها به قیمت تشدید رکود و تعطیل تمام نشود؛ بلکه بیشترین جذب بودجه عمرانی در دو سال اخیر صورت گیرد: ۲۲ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۲ و ۹/۲۹ هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۳.

سیاست‌های پولی
دیگر اقدام مهم دولت در جلوگیری از بحران، کنترل تورم بود. کنترل تورم به دلایل روانی، با هدف جلوگیری از کاهش قدرت خرید مردم و توقف تنزل بیشتر ارزش واقعی پول ملی، می‌تواند مهم باشد و اینها در شرایط تحریم مهم‌تر بودند. حداکثر نرخ تورم سالانه در سال ۱۳۹۲ معادل ۴/۴۰ درصد بود و این رقم بر اساس آخرین آمارهای بانک مرکزی در پایان شهریور به ۱/۱۵ درصد رسیده است. تورم نقطه به نقطه که در بیشترین مقدار خود به ۱/۴۵ درصد در خرداد ۱۳۹۲ رسیده بود، اکنون ۷/۱۱ درصد است و پیش‌بینی می‌شود حتی قبل از پایان سال تک‌رقمی شود. در پیش گرفتن سیاست‌های موسوم به «انضباط پولی» همزمان با کاهش رشد پایه پولی و بهبود ترکیب رشد نقدینگی، مهم‌ترین اقدامات انجام‌شده در بخش سیاست‌های پولی بوده است. این سیاست‌ها درست در نقطه مقابل روندی است که طی سال‌های پیش از ۱۳۹۲ در ایران صورت گرفت و مشابه آن عیناً در ونزوئلا نیز اجرا شد: اجرای طرح‌های ساخت مسکن، ارائه خدمات اجتماعی و بهبود رفاه برخی از اقشار با هزینه کردن «درآمدهای نفتی».

کاهش یارانه‌های پرداختی
ناگفته پیداست که پرداخت یارانه به عموم مردم به صورت گسترده باوجود انتقادهای مطرح‌شده هنوز ادامه دارد و در نتیجه نمی‌توان از تغییر اساسی در سیاست‌های یارانه‌ای دولت سخن گفت. اما شاید تغییرات ظاهراً اندک در پرداخت یارانه‌ها را نیز بتوان دقیق‌تر بررسی کرد. دولت پس از فراخوان ناموفق انصراف از دریافت یارانه، حذف آرام و تدریجی افراد پردرآمد را از فهرست دریافت‌کنندگان یارانه در پیش گرفت. همزمان افزایش نسبی قیمت حامل‌های انرژی به جای تثبیت آن در دستور کار قرار گرفت و در نهایت بنزین تک‌نرخی شد. این اقدامات اگرچه کافی نیستند؛ ولی به هر روی انجام دادن آنها توانست قدری از بار مالی دولت بکاهد؛ و شاید اگر دولت ونزوئلا هم چنین رویکردی را در پیش می‌گرفت، امروز وضعیتی متفاوت داشت. پس از یک تلاش نافرجام در سال‌های دور برای افزایش قیمت بنزین، که در نهایت منجر به شورش و ناامنی شد، اقتصاد این کشور سال‌هاست که با یارانه چند میلیارد‌دلاری بنزین اداره می‌شود. ونزوئلا در شرایطی با انبوه محدودیت‌های بودجه‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کند که سال‌هاست در صدر فهرست کشورهای ارائه‌دهنده ارزان‌ترین بنزین در جهان قرار دارد و یارانه بنزین آن تا ۱۲ میلیارد دلار در سال نیز برآورد شده است.

برنامه خروج از رکود
دولت طی دوران رشد منفی اقتصاد کشور، برنامه‌هایی را برای خروج از رکود با تمرکز بر پیشران‌ها طراحی کرد. افزایش تولید در صنایع گاز و پتروشیمی، کاهش نسبی موانع گمرک و تامین مواد اولیه برای تولیدکنندگان و بهبود نسبی وضعیت صنعتگران از جمله اقدامات دولت طی دوران مذکور بود که منجر به رشد اقتصادی مثبت سال ۱۳۹۳ شد. رشد اقتصادی مذکور البته تا حد زیادی در گرو کاهش نسبی تحریم‌ها بود و شاید بتوان یکی از مهم‌ترین عوامل موثر در خروج از رکود (و به عقیده برخی اصلی‌ترین) را دستیابی به توافق ژنو دانست؛ باوجود این نمی‌توان نقش برنامه‌ریزی‌های صورت‌گرفته را برای خروج از رکود کمرنگ ارزیابی کرد. در تیرماه سال گذشته سیاست‌های دولت برای خروج غیرتورمی از رکود با تاکید بر «بهینه‌سازی مصرف انرژی، گاز، نفت و پتروشیمی»، «صادرات غیرنفتی»، «صنعت و معدن» و «مسکن» منتشر شد. هدف از انتخاب این بخش‌ها، تمرکز بر فعالیت‌هایی بود که بالاترین و سریع‌ترین نرخ بازگشت را داشته باشند که آمارها نشان می‌دهد باوجود عدم موفقیت در بخش مسکن، در مجموع سیاست‌های مذکور توانستند در خروج اقتصاد کشور از رکود موثر افتند. رشد اقتصادی منفی ۹/۱‌درصدی سال ۱۳۹۲ به سه درصد در سال ۱۳۹۳ رسید. باوجود این به نظر می‌رسد طی سال جاری نتوان با اتکا به سیاست‌های مذکور مسیر رشد را ادامه داد و احتمالاً به همین دلیل تغییر جدیدی در سیاست‌های اقتصادی کشور به وجود آمده و اخیراً توسط رئیس‌جمهوری نیز اعلام شده است.

انتظارات
اقدام مهم دولت طی دوران پیش از توافق، که البته در انجام آن به موفقیت کامل دست نیافت و شاید حتی بتوان گفت طی ماه‌های اخیر به نوعی ناموفق بود، به کنترل انتظارات بازمی‌گشت. پرهیز از اقدامات نسنجیده و التهاب بازارها، این سیگنال را به عموم مردم منتقل کرد که اوضاع بهبود خواهد یافت و آنها می‌توانند انتظار روزهای بهتری را بکشند؛ درست بر خلاف کشوری مثل ونزوئلا که در آن صحنه جیره‌بندی و تشکیل صفوف در هر گوشه‌ای به چشم می‌خورد. بدون شک دولتمردان ونزوئلا نیز تلاش دارند وانمود کنند اوضاع از کنترل آنها خارج نشده و مردم نباید نگران باشند، اما رفتارهای نسبتاً نسنجیده دیگری وجود دارد که باعث می‌شود تلاش آنها نافرجام باقی بماند؛ درست مشابه همانی که در سال‌های نه چندان دور در ایران نیز شاهد بودیم. در همین دو سال اخیر نیز مواردی وجود داشت که پیام بی‌ثباتی در تصمیمات و سیاست‌ها به عموم مردم منتقل شود و البته نتیجه آن نیز به سرعت در بازارها قابل مشاهده بود. اما در مجموع می‌توان از ثبات نسبی سیاست‌ها و سخنان مسوولان اقتصادی طی دو سال اخیر گفت که مدیریت مناسب انتظارات را به همراه داشت و البته پس از آن، همان‌طور که از یک شمشیر دو لبه برمی‌آید، به عاملی برای کاهش تقاضا و مانعی برای خروج از رکود تبدیل شد.

منتشرشده در شماره ۱۵۱ تجارت فردا

هلالی در غبار

تراژدی منا و روایتی درباره توسعه‌نیافتگی کشورهای جهان اسلام

تصاویر زائران کشته شده در فاجعه منا

۴۱۷۳ کشته. این بیشترین رقمی است که تاکنون از سوی یک مقام رسمی عربستان درباره تعداد کشته‌شدگان حادثه اخیر منا اعلام شده است؛ البته با ذکر این نکته که براساس گزارش‌ها، رقم مذکور در سایت وزارت بهداشت عربستان درج و به سرعت برداشته و در نهایت تکذیب شده است. با این تفاسیر آخرین آمار رسمی در هنگام نگارش این مطلب، همان رقم بیش از ۷۰۰ کشته و چندین برابر آن زخمی و مفقودالاثر است؛ رقمی که احتمالاً طی روزهای آینده افزایش خواهد یافت و شاید حتی به بیشترین رقم اعلامی توسط مسوولان ایرانی، یعنی ۴۷۰۰ نفر، نیز برسد. رویدادی مقدس که بزرگ‌ترین گردهمایی سالانه مسلمانان جهان به شمار می‌رود، امسال با مدیریت ناصحیح به خون کشیده شد تا بار دیگر مساله توسعه در جهان اسلام مطرح شود.
در کشوری که به مدد تولید روزانه بیش از ۷ /۹ میلیون بشکه نفت و صادرات بیش از هفت میلیون بشکه از آن، و البته جمعیت کمتر از ۳۰ میلیون نفر، ذخایر ارزی باوجود کاهش ۷۰ میلیارد‌دلاری ناشی از سقوط قیمت نفت هنوز بیش از ۶۷۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود؛ توان (و شاید عزم) مدیریت مهم‌ترین رویداد مسلمانان جهان وجود ندارد؛ این یعنی داستان نه به کمبود درآمد مربوط است و نه به جمعیت فراوان (و متعاقباً درآمد سرانه پایین). حتی بر سر این آمار رسمی نیز هیچ اتفاق‌نظری وجود ندارد: از رقم نه‌چندان قابل قبول ۷۰۰ نفر تا تخمین ۴۷۰۰ نفر و شاید حتی بیشتر. البته در کشوری که آمار ذخایر نفتی آن نیز محل تردید است و کارشناسان گمانه‌های متعددی درباره اعلام اعداد غیرواقعی از جمعیت این کشور (به منظور کوچک‌نمایی نسبی جمعیت شیعیان ساکن) مطرح کرده‌اند؛ چندان عجیب نیست که آمار کشته‌شدگان نیز با اما و اگر فراوان همراه باشد.

ادامه مطلب …

اقتصاد شیخ‌المواعید

دولت روحانی در عمل به وعده‌های اقتصادی چقدر موفق بود؟

روحانی در مرداد 1393 به تبیین اولویت‌بخشی کاهش تورم بر خروج از رکود پرداخت. / عکس: مازیار اسدی

روحانی در مرداد ۱۳۹۳ به تبیین اولویت‌بخشی کاهش تورم بر خروج از رکود پرداخت. / عکس: مازیار اسدی

با حساب تقویم، بیش از دو سال از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهور ایران می‌گذرد و حتی با بیشترین ارفاق، سال سوم هر دولتی می‌تواند زمان سنجش و بررسی کارنامه آن باشد. این شاید امری کم‌سابقه در سیاست ایران به شمار رود: سنجش یک دولت نه بر مبنای شعارها، که بر مبنای عمل به وعده‌ها. حتی پیش از آن می‌توان ارائه وعده‌های کمی را نیز امری کم‌سابقه خواهد. اینکه رئیس دولت به جای شعارهای کلی همچون عدالت یا آوردن پول نفت بر سر سفره مردم، درصد خاصی از تورم یا میزان مشخصی از رشد اقتصادی را به عنوان هدف اعلام کند، حداقل از این جنبه قابل ‌تقدیر است که امکان سنجش عملکرد را بر مبنای آمارهای رسمی فراهم می‌آورد. بر همین اساس می‌توان به داوری درباره عملکرد حسن روحانی هم نشست؛ اینکه وعده‌های اقتصادی او چه بوده و تا چه اندازه توانسته در عمل به آنها موفق ظاهر شود. توجه به وعده‌های اقتصادی روحانی اهمیت خاصی دارد؛ اینکه او بهبود محیط کسب‌و‌کار را به عنوان یکی از شعارهای اصلی خود برگزیده بود و در نتیجه بررسی کارنامه او در این حوزه، می‌تواند بخشی از عملکرد کلی او را نیز به تصویر کشد. برای رسیدن به هدفی که ذکر شد، سوال نخست این است که کدام وعده؟ برای جمع‌آوری فهرست وعده‌های اقتصادی روحانی در این نوشته، از دو منبع استفاده شده است: «روحانی متر»(۱) و «خبرگزاری تسنیم»(۲). سایت اول بر سنجش تحقق ۷۳ وعده روحانی و از جمله ۲۴ وعده اقتصادی متمرکز است و خبرگزاری دوم، که به رویکرد انتقادی در قبال دولت شهرت دارد، ۸۴ وعده اقتصادی را برگزیده. طبیعتاً اگر هدف بررسی میزان موفقیت دولت در عمل به وعده‌های اقتصادی باشد، باید سخنان تمامی اعضای کابینه و نه فقط شخص رئیس‌جمهور را جمع‌آوری کرد و مورد بررسی قرار داد. این کار حتی اگر ممکن باشد، مطلوب نخواهد بود؛ چرا که تنها نیمی از عمر دولت گذشته است و برای تحقق وعده‌ها، هنوز دو سال دیگر زمان وجود دارد.

ادامه مطلب …

ماراتن تحریمی‌ها

ایران و کوبا؛ کدام یک زودتر از تله تحریم رهایی می‌یابند؟

مقایسه شاخص‌های اقتصادی ایران و کوبا

درست در همان روزهایی که دیپلمات‌های ارشد ایرانی در تکاپوی حل مناقشه‌ای بودند که بیش از یک دهه بر سیاست خارجی کشور سایه افکنده بود، کارشناسان وزارت خارجه کوبا نیز اقدامی مشابه را پی می‌گرفتند که از ماه‌ها پیش شروع شده بود؛ شاید با این تفاوت که داستان آنها مربوط به انرژی هسته‌ای نبود و اجماعی در بین قدرت‌های جهان بر سر آن وجود نداشت. جان کری، که طی دوران مذاکرات نفسگیر هسته‌ای روزهای طولانی را در وین گذراند و در نهایت با توافقی قابل‌قبول به کشورش بازگشت، چند هفته بعد چمدانش را برای سفر به کوبا بست؛ کشوری که داستان دشمنی‌اش با آمریکا به اندازه ایران و با قدمتی بیشتر، نقل نوشته‌های نشریات و کتاب‌های سیاست است و اکنون درصدد حل مشکلات دیرینه با آمریکا برآمده؛ مشکلاتی به گستره بیش از نیم‌قرن. اگرچه شاید به نظر رسد گذار از این نیم‌قرن در مقابل کمتر از چهار دهه قطع رابطه ایران و آمریکا دشوارتر خواهد بود، اما ظاهر امر چیز دیگری را نشان می‌دهد: در کوبا، سفارت آمریکا باز شده و پرچم این کشور بار دیگر با حضور همان سربازهایی که روزگاری پرچم را پایین کشیده بودند، به اهتزاز درآمده است. در ایران اما نه‌تنها تفاوتی در روابط با آمریکا پدید نیامده، بلکه حتی اصل توافق نیز توسط برخی از مقامات سیاسی به چالش کشیده می‌شود. درست در روزهایی که کوبا لغو تحریم‌ها را با جدیت دنبال می‌کند، در ایران زمزمه‌هایی درباره بی‌نتیجه بودن توافق بر وضعیت اقتصادی و شاید حتی عدم نیاز به لغو تحریم‌ها به گوش می‌رسد. ظاهراً سیاستگذاران کوبا به این جمع‌بندی رسیده‌اند که برای در پیش گرفتن مسیر توسعه، ضمن تغییر در داخل، باید به جهان نگاهی دیگر داشت و از جمله تحریم‌ها را پشت سر گذاشت؛ درست برخلاف داخل کشور که سیاستگذاران در اصل تاثیر تحریم هم به بحث می‌پردازند و احتمالاً هنوز برای پس از آن برنامه‌ای تدوین نکرده‌اند. اگرچه به لحاظ ظرفیت‌های بالقوه اقتصادی وضعیت ایران قابل مقایسه با کوبا نیست، اما چریک‌های آمریکای مرکزی اینک اسلحه را زمین گذاشته‌اند تا راه توسعه را در پیش بگیرند و ایرانیان همچنان درگیر تحریم هستند؟

ادامه مطلب …