هلالی در غبار

تراژدی منا و روایتی درباره توسعه‌نیافتگی کشورهای جهان اسلام

تصاویر زائران کشته شده در فاجعه منا

۴۱۷۳ کشته. این بیشترین رقمی است که تاکنون از سوی یک مقام رسمی عربستان درباره تعداد کشته‌شدگان حادثه اخیر منا اعلام شده است؛ البته با ذکر این نکته که براساس گزارش‌ها، رقم مذکور در سایت وزارت بهداشت عربستان درج و به سرعت برداشته و در نهایت تکذیب شده است. با این تفاسیر آخرین آمار رسمی در هنگام نگارش این مطلب، همان رقم بیش از ۷۰۰ کشته و چندین برابر آن زخمی و مفقودالاثر است؛ رقمی که احتمالاً طی روزهای آینده افزایش خواهد یافت و شاید حتی به بیشترین رقم اعلامی توسط مسوولان ایرانی، یعنی ۴۷۰۰ نفر، نیز برسد. رویدادی مقدس که بزرگ‌ترین گردهمایی سالانه مسلمانان جهان به شمار می‌رود، امسال با مدیریت ناصحیح به خون کشیده شد تا بار دیگر مساله توسعه در جهان اسلام مطرح شود.
در کشوری که به مدد تولید روزانه بیش از ۷ /۹ میلیون بشکه نفت و صادرات بیش از هفت میلیون بشکه از آن، و البته جمعیت کمتر از ۳۰ میلیون نفر، ذخایر ارزی باوجود کاهش ۷۰ میلیارد‌دلاری ناشی از سقوط قیمت نفت هنوز بیش از ۶۷۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود؛ توان (و شاید عزم) مدیریت مهم‌ترین رویداد مسلمانان جهان وجود ندارد؛ این یعنی داستان نه به کمبود درآمد مربوط است و نه به جمعیت فراوان (و متعاقباً درآمد سرانه پایین). حتی بر سر این آمار رسمی نیز هیچ اتفاق‌نظری وجود ندارد: از رقم نه‌چندان قابل قبول ۷۰۰ نفر تا تخمین ۴۷۰۰ نفر و شاید حتی بیشتر. البته در کشوری که آمار ذخایر نفتی آن نیز محل تردید است و کارشناسان گمانه‌های متعددی درباره اعلام اعداد غیرواقعی از جمعیت این کشور (به منظور کوچک‌نمایی نسبی جمعیت شیعیان ساکن) مطرح کرده‌اند؛ چندان عجیب نیست که آمار کشته‌شدگان نیز با اما و اگر فراوان همراه باشد.

غم‌انگیز و تکراری
نکته مهم درباره حادثه منا این است که وقایعی از این دست، پیشتر نیز بارها در موسم حج به وقوع پیوسته است. بدون در نظر گرفتن حادثه منا، پرتلفات‌ترین واقعه معاصر در حج، ۲۵ سال قبل روی داد که در آن بیش از ۵۰۰۰ نفر وارد تونل المعیصم به ظرفیت ۱۰۰۰ نفر شدند. این رویداد منجر به مرگ بیش از ۱۴۰۰ نفر شد. سال‌هاست که حوادثی از این دست جزء لاینفک مراسم به شمار می‌روند و البته به نظر می‌رسد هیچ تمهید مشخصی برای درس‌آموزی از گذشته و جلوگیری از تکرار آن وجود ندارد. این مساله را احتمالاً به دو عامل عمده می‌توان نسبت داد: بی‌ارزش بودن جان در دیدگاه برخی مسوولان سعودی و پاسخگو نبودن دولت این کشور.
اگرچه به مدد کشف نفت و حضور شرکت‌های نفتی اروپایی و آمریکایی هم‌اکنون بسیاری از مدرن‌ترین نمادهای توسعه را در برخی از کشورهای خاورمیانه شاهد هستیم، اما عملاً اغلب آنها هنوز در دورانی به سر می‌برند که حقوق اولیه انسان در آن به رسمیت شناخته نشده و همه چیز در نهایت در گرو امر پادشاه کشور است؛ پادشاهی که معمولاً خود را حافظ مذهب کشور نیز می‌داند. در عربستان سعودی پادشاه به «خادم‌الحرمین الشریفین» ملقب است و کشور توسط گروهی از شاهزادگان به صورت خانوادگی اداره می‌شود. چندان عجیب نیست که روی دیگر چنین نظام غیردموکراتیکی، عدم پاسخگویی به مردم داخل کشور و دیگر کشورهای جهان باشد. ماجرای جالب دیگر این است که فشار خارجی که در برخی موارد ممکن است به تغییر رفتار دولت‌ها بینجامد، یا لااقل با چنین توجیهی مورد استفاده قرار گیرد، در مورد بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته خاورمیانه به‌ کار نمی‌رود. در چنین شرایطی است که حتی خوشبین‌ترین ناظران نیز نمی‌توانند از نقش اقتصاد متکی بر نفت کشورهای خاورمیانه در مصالحه‌ای غیررسمی با کشورهای غربی چشم‌پوشی کنند؛ مصالحه‌ای که تصویر بوسه برلوسکونی بر دستان قذافی نمادی از آن به شمار می‌رود و البته نفت، یک پای آن است.

حوادث مرگ‌بار حج

نفرین نهادها
کشورهای عرب منطقه خاورمیانه چون عربستان و امارات، احتمالاً مشهورترین نمونه‌های نظریه «نفرین نفت» به شمار می‌روند؛ البته اگر همه چیز را به درآمد سرانه محدود نکنیم. حکومت‌هایی اغلب غیردموکراتیک، بدون توجه به حقوق بشر و درگیر شورش‌های داخلی یا جنگ‌های خارجی. البته یک بررسی کوتاه می‌تواند نشان دهد که رابطه توسعه‌نیافتگی و نفت یک‌طرفه نیست و برخورداری از درآمدهای بادآورده نفتی صرفاً در یک اقتصاد توسعه‌نیافته و غیربرخوردار از نهادهای مناسب می‌تواند موجب بدتر شدن وضعیت شود. کشورهای مسلمان منطقه خاورمیانه، البته نمونه کاملی از کل کشورهای مسلمان دنیا به شمار نمی‌روند و اگر میانگینی از کشورهای اسلامی، به معنای کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی، در نظر بگیریم؛ اوضاع به مراتب بدتر می‌شود.
برای مقایسه، استفاده از شاخص توسعه انسانی (Human Development Index) می‌تواند راهگشا باشد. این شاخص که در نتیجه اندیشه‌ها و تلاش‌های محبوب‌الحق، اقتصاددان پاکستانی، و آمارتیا سن، اقتصاددان هندی برنده جایزه نوبل اقتصاد، شکل گرفته است؛ معیاری از پیشرفت کشورها در سه بعد مهم توسعه یعنی بهداشت، آموزش و درآمد به‌دست می‌دهد. بر اساس بررسی حسین عسکری و شهرزاد رحمان، ارقام شاخص توسعه انسانی در کشورهای عرب پایین‌تر از میانگین جهان و کشورهای OECD است؛ اما کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی (OIC) وضعیت به مراتب بدتری دارند و حتی پایین‌تر از کشورهای عرب قرار می‌گیرند. البته این چندان هم عجیب نیست؛ اگر بسیاری از کشورهای عرب‌زبان حاشیه خلیج‌فارس همچون قطر، امارات متحده عربی، کویت و عربستان سعودی توانسته‌اند با استفاده از درآمدهای نفتی حداقلی از توسعه زیرساخت‌ها را فراهم کنند، در مقابل با انبوهی از کشورهای اسلامی مواجه هستیم که در مراتب بسیار پایین توسعه‌یافتگی قرار دارند.
۵۷ کشور عضو سازمان همکاری اسلامی را می‌توان به سه دسته کلی تقسیم کرد: آنهایی که (اغلب و نه همیشه) به مدد درآمدهای نفتی در سطوح بسیار بالای توسعه قرار دارند (شاخص توسعه انسانی بیش از ۸ /۰)، کشورهایی که شاخص توسعه انسانی بالایی دارند (شاخص توسعه انسانی بین ۷ /۰ و ۷۹۹ /۰) و کشورهای با توسعه انسانی متوسط یا کم. در دسته اول کشورهای برونئی، قطر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و کویت قرار دارند. کشورهای لیبی، عمان، مالزی، لبنان، ترکیه، قزاقستان، ایران، آذربایجان، اردن، بوسنی و هرزگوین، تایلند، تونس، الجزایر، آلبانی و سورینام در دسته دوم جای می‌گیرند. با جدا کردن ۲۱ کشور مذکور، بقیه کشورها سال‌ها با توسعه‌یافتگی فاصله‌ دارند. شاخص توسعه انسانی اگرچه به لحاظ اقتصادی می‌تواند دید نسبتاً جامعی از وضعیت کشورها به‌دست دهد، اما برای داوری درباره وضعیت توسعه به معنایی جامع، کافی نیست؛ چراکه مواردی همچون حقوق بشر یا توسعه سیاسی را مدنظر قرار نمی‌دهد؛ مسائلی که اتفاقاً در میان کشورهای اسلامی با شاخص توسعه انسانی ۷ /۰ و بیشتر نیز فراوان به چشم می‌خورد و اگر بخواهیم آن را لحاظ کنیم لیست ۲۱ کشور کوچک‌تر خواهد شد. فارغ از سطح درآمد و توسعه‌یافتگی، هنوز بسیاری از نهادهای سیاسی و حتی اقتصادی در اغلب کشورهای اسلامی به صورت مناسبی شکل نگرفته‌اند. نظام سیاسی در شش کشور با شاخص توسعه انسانی «بسیار بالا»، متمرکز و پادشاهی است که غیردموکراتیک‌ترین شکل آن را در عربستان سعودی با پادشاهی افراد عضو یک خانواده شاهد هستیم؛ وضعیتی بدتر از اغلب کشورهای با شاخص توسعه انسانی «بالا».

تعارض‌های نفت‌سالاران
اگر به ماجرای حج امسال بازگردیم، روی دیگر توسعه‌نیافتگی کشورهای اسلامی را (این بار با تعریفی فراتر از شاخص توسعه انسانی و دربرگیرنده ساختار سیاسی این کشورها) در تعاملات بین‌المللی آنها می‌توان مشاهده کرد. باوجود سازمانی همچون کنفرانس اسلامی، هنوز هیچ تمهید قابل‌قبول و مورد اجماع نظری برای جلوگیری از تکرار حوادث حج دیده نشده است و این تمام ماجرا نیست. مرگ زائران کشورها همزمان با عدم شفافیت همیشگی دولت عربستان سعودی، حادثه را به هیزمی برای بیشتر افروختن آتش همیشگی اختلاف میان کشورهای اسلامی تبدیل می‌کند که بارزترین نمونه آن را در برانگیختن احساسات ایرانیان شاهد هستیم. برای ایرانیان تلخی حادثه منا از آن روی بیشتر احساس می‌شود که تنها چند ماه از ماجرای بازرسی در فرودگاه جده می‌گذرد و آنها هنوز ماجرای درگیری خونین مرداد ۱۳۶۶ را به یاد دارند که ۲۷۵ زائر ایرانی توسط پلیس عربستان سعودی کشته شدند.
بر اساس اعلام مراجع داخلی تا زمان نگارش این گزارش، بیش از ۲۲۰ زائر کشته و بیش از ۲۴۰ نفر در حادثه اخیر منا مفقود شده‌اند. همزمان با کاهش تعداد مفقودان، پیش‌بینی می‌شود تعداد کشته‌شدگان کماکان افزایش یابد. در پی این حادثه که منجر به نیمه‌کاره رها شدن سفر ریاست‌جمهوری به مجمع عمومی سازمان ملل شد، موجی از نوشته‌ها و تصاویر با مضمون محکومیت دولت عربستان سعودی به راه افتاد. در سایت‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی تصاویری از کشته‌شدگان پخش شد و کاربران روایت‌هایی از آیت‌الله مرعشی‌نجفی نقل می‌کردند که بر اساس آن و به نقل از فرزندش، او تا پایان عمر به سفر حج نرفت. در ماجرای فرودگاه جده نیز آیت‌الله مکارم‌شیرازی این‌گونه به ماجرا پرداخت: سوال ما از مسوولان حج آن است که آیا عمره مستحب را به هر قیمتی باید برویم؟ نمی‌خواهم مساله تحریم حج را پیش کشم، اما آیا به هر قیمت و به هر ذلتی باید به عمره رفت؟
طبیعتاً این اختلافات کاملاً دوطرفه بوده و عربستانی‌ها نیز مقامات ایران را به سیاسی‌کاری در ماجرای حج متهم کردند. وزیر خارجه عربستان سپس از ماجرای حج، گریزی نیز به اختلاف دو کشور در زمینه یمن زد و ایران را به حمایت تسلیحاتی از حوثی‌های این کشور متهم کرد. اختلاف عربستان سعودی و ایران، که می‌توان آن را بخشی از پازل بزرگ‌تر دودستگی (و شاید حتی چنددستگی) کشورهای اسلامی دانست، به ماجرای حج و یمن محدود نمی‌شود. سال‌هاست اختلاف کشورهای منطقه خاورمیانه در مواردی همچون داعش، سوریه، عراق، لبنان و تقریباً هر موقعیت جغرافیایی ادامه دارد و حتی در زمین فوتبال و نشست اوپک نیز مشاهده می‌شود.
در شرایطی که انتظار می‌رود کشورهای عضو اوپک (فارغ از تصمیم نهایی) روی حداقل‌هایی از تحلیل بازار نفت و اقدامات لازم برای حداکثر کردن منافع کشورهای سازمان به توافق برسند، اختلافات میان اعضا چنان زیاد است که کشورها یکدیگر را بیش از رقبای خارج از اوپک متهم می‌کنند. البته تورقی کوتاه در تاریخ کافی است تا نشان دهد این اختلافات به‌هیچ‌وجه به سال‌های اخیر محدود نمی‌شود و همواره بدون رسیدن به یک توافق حداقلی برای کاهش زیان‌های طرفین درگیر، ادامه داشته است. اختلافات قومی، نژادی، مذهبی و سیاسی هنوز به‌عنوان یک محرک جدی و تعیین‌کننده در کشورهای اسلامی عمل می‌کند و عملاً چارچوبی برای تعیین تمامی ابعاد سیاست داخلی و خارجی به شمار می‌رود؛ و نه صرفاً یکی از متغیرهای دخیل در آن. این اختلافات حتی در داخل این کشورها نیز به صورت گسترده‌ای به چشم می‌خورد و یکی از اصلی‌ترین زمینه‌های پدیده‌ای به شمار می‌رود که امروز بیش از هر زمانی بلای جان جهان اسلام شده است: تروریسم.

هر روز بدتر از دیروز
همان‌قدر که هتل‌های مجلل و آسمانخراش‌های مرتفع در یک گوشه از خاورمیانه سر بر می‌آورند، از آن سو خانه‌ای در گوشه‌ای دیگر به دلیل انفجار و مهاجرت ویران می‌شود. اگر آمارهای درآمد سرانه را در اغلب نقاط جهان و از جمله خاورمیانه با چند سال پیش مقایسه کنیم، به جز چند کشور معدود روند کلی صعودی بوده است. اما احتمالاً خاورمیانه امروز به لحاظ عدم ثبات سیاسی، ظهور گروه‌های تروریستی و مناقشات گسترده بین کشورها وضعیت بدتری را نسبت به آن زمان دارد. اگرچه شکل‌گیری اغلب گروه‌های تروریستی از مناطق آسیب‌دیده از فقر و خشکسالی بوده است، اما این مناطق تنها پیاده‌نظام تروریسم بوده‌اند و نه تامین‌کنندگان مالی آن. تامین بخش زیادی از هزینه‌های تروریسم در خاورمیانه از محل درآمدهای نفتی صورت می‌گیرد که باید صرف آموزش، بهداشت و توسعه این منطقه شود.
برای توضیح گستره توسعه‌نیافتگی حاکم بر کشورهای منطقه خاورمیانه می‌توان فردی را مثال زد که در عین فقر، صاحب یک تانکر نفت است. او می‌تواند آن را بفروشد تا از فقر خارج شود؛ اما احتمالاً نادرست‌ترین تصمیم این است که آن را آتش بزند تا کل نفت بسوزد و او همچنان در فقر باقی بماند. اما اگر این فرد به‌جای فروش نفت یا حتی آتش زدن آن، همراه با خانواده‌اش سوار بر تانکر نفت شود و با آن به ساختمان همسایه بزند تا ضمن کشتن همسایه، خود و خانواده‌اش نیز بمیرند؛ احتمالاً هیچ لغتی در ادبیات فارسی نمی‌تواند توصیف‌گر اندازه بی‌خردی‌اش باشد. با این تفاسیر می‌توان وارد داستان قدیمی توسعه شد و پرسید که چه چیز باعث شد حتی پیش از کشف نفت، کشورهای خاورمیانه توسعه‌نیافته‌تر از بسیاری دیگر از نقاط جهان باشند؟ پاسخ به این پرسش درباره معمای توسعه، یکتا نیست.
اما به عنوان یک نتیجه‌گیری و درس، می‌توان به جملاتی از کتاب شناخته‌شده «ما چگونه ما شدیم؟» نوشته صادق زیباکلام ارجاع داد. اگرچه گفته‌های او به موضوع توسعه‌نیافتگی در جامعه خودمان می‌پردازد، با اندکی اغماض قابل تعمیم به دیگر کشورهای منطقه است و لااقل در خلق یک پرسش درست ما را یاری می‌کند: «تفکر رایج در مورد مساله عقب‌ماندگی خلاصه می‌شود در اینکه این پدیده بلایی بود که از بیرون بر سر ما وارد آوردند و به سخن دیگر «ما را، ما کردند». استعمار، امپریالیسم، شاهان فاسد، رجال سرسپرده، غرب ستم‌پیشه و… جملگی دست به دست هم دادند و اسباب عقب‌ماندگی ما را فراهم ساختند. اما اگر قائل به این باشیم که ما، ما شدیم و در نتیجه ما بودن ما استعمار، امپریالیسم، غرب و شرق و شمال و جنوب چه سوءاستفاده‌ها که نکردند و چه بلایا که بر سر ما نیاوردند، در این صورت مخروط سوال عقب‌ماندگی برعکس می‌شود. یعنی به جای پرداختن به اینکه شاهان خائن چه کردند، بایستی به این بپردازیم که شاهان خائن اساساً چگونه به قدرت رسیدند. به جای پرداختن به اینکه استعمار چه کرد، بایستی به این پرداخت که استعمار اساساً چرا توانست بیاید.»

منتشرشده در شماره ۱۴۸ تجارت فردا

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *