دواتِ دولت

خبرگان قانون اساسی چگونه اصول ۴۳ و ۴۴ را تصویب کردند؟

خبرگان قانون اساسی چگونه اصول 43 و 44 را تصویب کردند؟ / طرح : آزاده پاک‌نژاد

زمانی که سیاستمداران از خاطرات خود از مصادره‌های اواخر دهه ۵۰ می‌گویند، یا اقتصاددانان به نقل سرگذشت اقتصاد ایران در دهه‌های اخیر می‌پردازند، یا روزنامه‌نگاران از مشکلات اقتصاد ایران می‌نویسند؛ پای اصل۴۴ در میان است؛ اصلی که منتقدان معتقدند نماد و در عین حال مسبب گسترش سیطره اقتصاد دولتی بوده است و در کنار اصل۴۳، دوگانه دولتی شدن اقتصاد ایران را در قانون اساسی تشکیل می‌دهند. برای تصویب اصول مذکور، همچون دیگر اصول قانون اساسی بررسی‌هایی در گروه‌های تخصصی تشکیل شده صورت گرفت. اصل۴۳ (۱۲۷ در کتاب مذاکرات قانون اساسی) توسط گروه «اصول کلی و اهداف قانون اساسی» بررسی شد؛ گروهی به ریاست آیت‌الله محمد بهشتی و عضویت آیت‌الله عبدالرحیم ربانی‌شیرازی، محمود روحانی، جلال‌الدین فارسی، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی، سیدحسن آیت، سرگون بیت‌اوشانا، حجت‌الاسلام علی‌اکبر قرشی و آیت‌الله عبدالحسین دستغیب. اصل۴۴ (۴ /۱۲۷ در کتاب مذاکرات قانون اساسی) نیز توسط گروه «مسائل اقتصادی و امور مالی» مورد بررسی قرار گرفت که ابوالحسن بنی‌صدر رئیس آن بود و علی تهرانی، آیت‌الله محمدعلی موسوی جزایری، حجت‌الاسلام موسی موسوی‌قهدریجانی، آیت‌الله منیرالدین حسینی‌هاشمی، آیت‌الله جواد فاتحی، حسن عضدی و هرای خالاتیان اعضای آن را تشکیل می‌دادند. در جریان بحث درباره تصویب دو اصل مذکور، مباحث متعددی درباره خطر دولتی شدن اقتصاد مطرح شد که در یک تقسیم‌بندی کلی، یک سمت مباحث اقتصادی در جریان تصویب اصول مذکور را آیات منتظری، موسوی‌تبریزی، جوادی‌آملی و مکارم‌شیرازی در دست داشتند و نظرات آیت‌الله بهشتی و بنی‌صدر در نقطه مقابل قرار می‌گرفت.

ادامه مطلب …

دولتی‌سازان

روایتی درباره تئوری‌پردازان و سیاستگذاران اقتصاد دولتی در صدر انقلاب اسلامی

روایتی درباره تئوری‌پردازان و سیاستگذاران اقتصاد دولتی در صدر انقلاب اسلامی / طرح: آزاده پاک‌نژاد

چه آن را اشتباهی از روی خیرخواهی بدانیم، یا تصمیمی عاقلانه و بر مبنای تئوری‌پردازی بنامیم، یا معتقد باشیم که تصمیم در اصل درست بود و در اجرا به گونه‌ای دیگر رفتار شد، یا حتی از جبر تاریخی و اجتماعی دوران دم بزنیم؛ در آنچه «دولتی‌سازی» بر سر اقتصاد ایران آورد تغییری حاصل نخواهد شد، اموال مصادره‌شده به صاحبان پیشین‌شان بازنخواهد گشت و احتمالاً هیچ‌کس عملکرد خود را در این ماجرا اشتباه نخواهد خواند. با این تفاسیر، بازخوانی نظرات آنان که مدافع اقتصاد دولتی بودند و مرور سخنان نمایندگانی که در مجلس خبرگان قانون اساسی به افزایش نسبی سهم دولت در اقتصاد کشور رای دادند. چه فایده‌ای خواهد داشت؟
البته سوال اخیر را می‌توان به کل تاریخ تعمیم داد و پرسید اصلاً خواندن تاریخ چه فایده‌ای دارد. پاسخ به این سوال، توضیح چرایی پرداختن به داستان دولتی شدن اقتصاد ایران است:

– برای اینکه مشخص شود دقیقاً چه کسانی از اقتصاد دولتی دم می‌زنند و درباره نتیجه اقدامات آنها قضاوت کرد.
– برای اینکه بدانیم حتی در دوران تسلط دیدگاه‌های چپگرایانه، افرادی بودند که نه از منظر راستگرایی اقتصادی، که از منظر دفاع از حقوق مالکیت، با افزایش سهم دولت در اقتصاد مخالف بودند.
– به منظور بررسی کارنامه و عملکرد کارآفرینان و صاحبان کسب‌وکاری که نام‌شان به اشتباه با برخی متهمان و مجرمان فعالیت‌های ناسالم اقتصادی درهم ‌آمیخت و اموال، کارخانه‌ها و در یک‌کلام حاصل عمرشان مصادره شد.
– با هدف شناخت بیشتر نظریه‌پردازان و پیشروانی که اقتصاد ایران، به آزمایشگاه اندیشه‌های آنان تبدیل شد و امروز، تاریخ درباره‌شان داوری می‌کند.
این لیست را می‌توان تا بی‌نهایت ادامه داد؛ اما احتمالاً مهم‌ترین هدف مندرج در آن چیزی نیست جز «پرهیز از تکرار اشتباهات». متاسفانه آنچه در کتاب‌های روشنفکران، سخنان سیاستمداران و کارنامه اجرایی دولتمردان «دولت‌پرور» آن دوران دیده و اکنون معمولاً نادرست ارزیابی می‌شود، هنوز در حال تکرار است. شناخت دقیق و درس گرفتن از نتایج آن اشتباهات که می‌توان گفت اکثریت قریب به اتفاق آنها از سر دردمندی و دلسوزی برای اجتماع و کاهش فقر بوده است، بهترین مانع در مقابل تکرار آنهاست.

منتشرشده در شماره ۱۴۲ تجارت فردا

آبراه توسعه

آب، از اقتصاد سیاسی تا حکمرانی و سیاستگذاری

از توسعه پایدار تا حکمرانی خوب، از اقتصاد سیاسی تا اقتصاد توسعه و ژئوپولتیک، همیشه جایی برای صحبت کردن از آب وجود دارد. اگرچه ممکن است به نظر برسد رویکردهایی از این دست به مساله آب تنها چند سال یا دهه است که در ادبیات اقتصاد و توسعه مورد توجه قرار گرفته‌اند، نگاهی گذرا به ادبیات موضوع نشان می‌دهد ماجرا بسیار قدیمی‌تر است.
احتمالاً شکل‌گیری تمدن‌ها و بنا نهادن پایتخت‌ها در اطراف آب، اولین نمونه‌ای باشد که قدمت توجه انسان را به این مساله نشان دهد. اما حتی در ادبیات و متون نیز توجه به مساله آب چندان جدید نیست و نظریات مطرح در زمینه شیوه کشت آسیایی، استبداد شرقی و جوامع آب‌سالار بهترین شاهد بر این امر به شمار می‌روند.
اگرچه شاید نتوان نظریاتی از این دست را به‌طور کامل پذیرفت و بر مبنای آنها یک مدل اقتصادی قابل ‌پذیرش بنیان کرد، اما بررسی آنها می‌تواند الهام‌بخشی برای درک صحیح برخی از مناسبات اجتماعی و اقتصادی باشد. اصل این سخن که آب می‌تواند بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی جوامع تاثیرگذار باشد، چندان دور از ذهن نیست و پذیرفته به نظر می‌رسد. اما داستان از آنجا شروع می‌شود که بتوان آب را پیش‌برنده اصلی و غالب مسیر توسعه یک تمدن دانست؛ چنان که سرنوشت مردمان آن را تعیین کند.
با وجود آنکه تجربه نشان داده است که روزگار رونق نظریاتی از این دست (که بر نقش محوری یک عامل تاکید می‌کنند) دوام ندارد، و از قضا این تجربه برای تحلیل‌های چپگرایانه مذکور درباره آب نیز صادق است، اما خوانش آنها در دورانی که بار دیگر و از جنبه‌ای نو بر نقش محوری آب در توسعه تاکید می‌شود، می‌تواند راهگشا باشد.
گزاره مذکور به ویژه برای کشورهایی که با بحران آب مواجهند و به «شرق» تعلق دارند، قابل دفاع به نظر می‌رسد. اما در دوران جدید، چگونه آب اهمیتی دوباره یافته است؟ شاید بتوان مهم‌ترین نکته را در توجه به آب طی دوران جدید، مطرح شدن تعابیر جدید در توسعه دانست.
در نگاه کلاسیک به توسعه که بیشتر رشد اقتصادی و توسعه بازارها و تقسیم کار مدنظر بود، به ویژه در دورانی که جمعیت زمین کمتر از اکنون بود و سرانه منابع طبیعی هر فردی بیش از امروز بود، شاید صرف «رشد» می‌توانست بیانگر درک مردم آن عصر از توسعه باشد؛ ولو به قیمت نابودی منابع طبیعی. در نگاه جدید به توسعه اما، همان‌قدر که رشد اقتصادی اهمیت دارد، بهبود وضعیت بهداشت و آموزش و برابری نیز اهمیت دارد. همان اندازه که باید به افزایش درآمد نسل حاضر اندیشید، باید به فکر شرایط زندگی نسل بعد هم بود. همان‌قدر که اندازه رشد مهم است، و شاید حتی بیشتر، دوام و پایداری آن نیز مهم است.
در چنین نگاه جدیدی است که می‌توان از ضرورت حفظ و نگهداشت منابعی همچون آب سخن گفت تا توسعه به قیمت نابودی مهم‌ترین سرمایه‌های کره زمین تمام نشود. با چنین نگاهی، آب آن‌قدر اهمیت می‌یابد که می‌توان از «حکمرانی آب» سخن گفت و الزامات آن را برشمرد.
اتفاقاً زمانی که از حکمرانی آب سخن گفته می‌شود نیز ماجرا ابعادی می‌یابد که به علوم اقتصاد و سیاست پیوند می‌خورند؛ از جمله لزوم همکاری دولت و مردم برای سیاستگذاری آب. راستی، جای مباحثی از این دست چقدر در بررسی بحران آب خالی است؟

منتشرشده در شماره ۱۴۰ تجارت فردا

فصلِ آشتی

بزرگان نفت و خودرو به ایران بازمی‌گردند؟

بزرگان نفت و خودرو به ایران بازمی‌گردند؟  طرح آزاده پاک‌نژاد

فقط کافی است نگاهی به خیابان‌های تهران انداخت تا نقش آنها را در اقتصاد و صنعت ایران متوجه شد: پژو و رنو و به طور کلی خودروسازهای اروپایی که قرار است پس از لغو تحریم‌ها، بازگشتی دوباره به بازار ایران داشته باشند. به نام این دو شرکت باید مرسدس بنز و فولکس‌واگن را نیز افزود که هر دو برنامه‌هایی جدی برای حضور در ایران دارند. البته صحبت از حضور مجدد در بازار ایران، صرفاً به خودروسازها محدود نیست و صنایع بسیاری را دربر می‌گیرد. اما آنچه توجه مخاطبان را به اخبار بازگشت خودروسازان معطوف می‌کند، شاید رکود بی‌سابقه و افزایش کم‌نظیر قیمت خودرو در سال ۱۳۹۱ باشد که عموم مردم به صورت مستقیم با آن درگیر بودند، یا نقش این بخش در صنعت و اقتصاد کشور که حتی پیش از توافق جامع وین، در متن توافقنامه ژنو بدان اشاره شده بود. در توافقنامه ژنو، اشاره مستقیمی به صنعت خودرو شده و تحریم‌های آمریکا درباره آن لغو شده بود.
علاوه بر خودروسازی، یک صنعت دیگر نیز به طور مستقیم و گسترده در توافق ژنو مورد اشاره قرار گرفته بود: نفت. در توافق مذکور به حفظ صادرات نفت در سطوح پیش از تحریم‌ها، تعلیق تحریم‌های مرتبط در زمینه بیمه و حمل‌ونقل و همچنین متوقف شدن تحریم‌های صنعت پتروشیمی اشاره شده بود. روزنه توافق ژنو باعث شد بسیاری از شرکت‌های نفتی بین‌المللی از هر فرصتی برای دیدارهای غیررسمی با مقامات ایران در خارج یا داخل از کشور استفاده کنند و البته این روزها که سخن از لغو تمامی تحریم‌ها طی نهایتاً چند ماه آتی است، این دیدارها افزایش یافته‌اند. اگرچه کماکان صحبت‌های مدیران ارشد شرکت‌های نفتی بین‌المللی پُر از تردید است، اما به روشنی می‌توان گام‌های آنان را برای حضور دوباره در ایران دید؛ کشوری که به لحاظ مجموع ذخایر نفت و گاز در جهان اول است و طی دوران تحریم با کاهش شدید تولید و صادرات نفت مواجه شد.
اگر این فرض را درباره لغو تحریم‌ها بپذیریم که پایدار خواهد بود و نقطه تحولی در مناسبات خارجی ایران به شمار می‌رود، احتمالاً بازگشت غول‌های نفت و خودرو به گونه‌ای متفاوت از گذشته رقم خواهد خورد. حضور آنها این مرتبه گسترده‌تر و بلندمدت‌تر خواهد بود. پیش‌بینی این است که در صنعت خودرو به جای فروش و تامین قطعات، نسبت به گذشته توجه بیشتری به سرمایه‌گذاری صورت خواهد گرفت؛ اگرچه احتمالاً گام نخست و هدف غالب شرکت‌ها با گذشته تفاوت نخواهد داشت. در صنعت نفت نیز همچون خودرو، به گفته مقامات مسوول، همکاری بلندمدت و پایدار میان شرکت‌های نفتی ایرانی و بین‌المللی در دستور کار خواهد بود و از توان پیمانکاران داخلی بیش از گذشته بهره گرفته خواهد شد. به طور خاص در صنعت پتروشیمی، شیوه سرمایه‌گذاری مستقیم بیش از گذشته به کار خواهد رفت؛ اگرچه نمی‌توان انتظار داشت تامین مالی از منابع خارجی انحصاراً به همین شیوه صورت گیرد.
نکته اینجاست که تمامی آنچه درباره استقبال شرکت‌های خودروساز و نفتی از لغو تحریم‌های ایران گفته می‌شود، با این فرض است که تغییر اساسی در محیط کسب‌وکار روی ندهد. لذا سوال مهم این است که اگر تغییراتی واقعی در این زمینه روی دهد و به عنوان مثال اصلاح قوانین، بهبود زیرساخت‌ها یا افزایش دسترسی به اطلاعات در دستور کار قرار گیرد، چقدر می‌توان انتظار افزایش جذب سرمایه‌گذاری خارجی را در صنایعی همچون نفت و خودرو داشت؟ این سوالی است که پس از پایان ماراتن هسته‌ای، باید در عرصه سیاستگذاری داخلی به آن پاسخ گفت.

دوراهی تامین

نگاهی به دشواری دخل و خرج سازمان تامین اجتماعی

کاهش نسبت پشتیبانی در دهه‌های اخیر

کاهش نسبت پشتیبانی در دهه‌های اخیر

درست مثل فروشنده‌ای که اجناس مغازه را برای پرداخت بدهی‌هایش حراج کند، یا بانکی که ساختمانش را برای پرداخت سود بانکی به مزایده بگذارد، آیا ممکن است تامین اجتماعی هم تا پایان دهه جاری وادار به فروش بخشی از دارایی‌هایش برای پرداخت هزینه درمان و مستمری بازنشستگی شود؟ دخل و خرج سازمانی که در نگاه عموم به عنوان نهادی ثروتمند شناخته می‌شود و هم‌اکنون یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های بنگاهداری و سرمایه‌گذاری کشور را در اختیار دارد، با هم سازگار نیست.

ادامه مطلب …

تولیدِ پرتردید

توسعه صنعتی در گرو اجماع در سیاستگذاری داخلی و روابط خارجی

رشد ۹ /۵‌درصدی پس از انقباض ۹ /۲‌درصدی. این تصویری است که گزارش جدید بانک مرکزی از بخش صنعت در سال ۱۳۹۳ در مقایسه با سال ۱۳۹۲ به دست می‌دهد که به معنای خروج از رکود این بخش همگام با دیگر بخش‌های اقتصادی کشور است. همزمان با توجه به سهم ۲۳‌درصدی صنعت در تولید ناخالص داخلی، خروج این بخش از رکود به افزایش تولید ناخالص داخلی (به قیمت ثابت) نیز یاری رسانده و سهمی معادل ۳ /۱ درصد از رشد اقتصادی سه‌‌درصدی سال گذشته داشته است. اما چرا شنیدن این خبرهای نسبتاً خوب، تاثیری بر دیدگاه ما نسبت به وضعیت صنعت و به‌طور کلی فرآیند توسعه صنعتی در ایران ندارد؟ چرا هر جا سخن از تولید به میان می‌آید، متعاقباً انبوه مشکلات از تامین مواد اولیه و سرمایه در گردش گرفته تا مدیریت بنگاه‌ها به ذهن خطور می‌کند؟ در شرایطی که ایران از دهه ۱۳۴۰ شمسی صنعتی شدن را در پیش گرفت، چرا این فرآیند به تکامل نرسید و حتی بدون تعرفه‌های وارداتی و مزیت انرژی و نیروی کار ارزان، آینده به مراتب بدتری برای آن پیش‌بینی می‌شود؟ پاسخ به این سوال‌های اغلب تکراری، از چند جنبه می‌تواند منطقی به نظر رسد: نخست آنکه رکود ناشی از طرف عرضه در بخش تولید طی سال‌های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ نشان داد شرایط ممکن است از آنچه قبلاً تصور می‌شد، نامساعدتر شود و در نتیجه نمی‌توان مثل گذشته به سادگی از کنار مشکلات تولید گذشت. دوم آنکه با رفع احتمالی تحریم‌ها، دوران جدیدی آغاز خواهد شد که باز شدن درهای کشور به سوی سرمایه‌گذاران و صنعتگران خارجی از نتایج آن خواهد بود و از قضا این اتفاق کاملاً مثبت یا منفی نیست و اصطلاحاً شمشیری دولبه به شمار می‌رود. دیگر آنکه بازدهی منفی بازارهایی همچون سکه و ارز می‌تواند از جذابیت حضور در آنها بکاهد و شاید در صورت تداوم و طی زمانی نه‌چندان کوتاه، به جذابیت سرمایه‌گذاری در بخش صنعت بیفزاید. با در نظر گرفتن مجموع این دلایل، شاید بتوان تکراری بودن موضوع مصائب تولید را در مقابل اهمیت آن نادیده گرفت و به سوالی که حداقل نیم‌قرن قدمت دارد، پاسخ داد: مشکل توسعه صنعتی در ایران چیست؟ نقطه شروع، وضعیت فعلی بخش صنعت ایران است.

ادامه مطلب …

داستان یک بانک

نگاهی به روایت حسنعلی مهران از تاریخ، عملکرد و سیاست‌های بانک مرکزی پیش از انقلاب

نگاهی به روایت حسنعلی مهران از تاریخ، عملکرد و سیاست‌های بانک مرکزی پیش از انقلاب / داستان یک بانک

۲۳ سال پس از انتشار محدود کتاب «هدف‌ها و سیاست‌های بانک مرکزی ایران از ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۷» در خارج از ایران، این کتاب در ایران نیز منتشر شد. اثری کم‌نظیر در تاریخ‌نگاری اقتصادی معاصر که ضمن بررسی تحولات و شاخص‌های اقتصادی سال‌های پایانی دهه ۳۰ تا پیروزی انقلاب اسلامی، گزارش عملکرد بانک مرکزی نیز هست و البته خودزندگینامه مختصر نویسنده آن یعنی حسنعلی مهران نیز به شمار می‌رود. کتاب در سال ۱۳۹۴ توسط نشر نی در ۳۵۶ صفحه منتشر شده است. حسنعلی مهران طی قریب به ۱۹ سال فعالیت بانک مرکزی پیش از انقلاب، حدود دو سال و سه ماه مسوولیت این بانک را بر عهده داشت. با وجود این زمان مسوولیت مهران یعنی آبان ۱۳۵۴ تا بهمن ۱۳۵۶ یکی از پرچالش‌ترین دوران اقتصاد و سیاست کشور به شمار می‌رود که از قضا این چالش‌ها با توجه به روند متغیرهای اقتصادی وقت، با بانک مرکزی نیز پیوند خورده بود. شاید همین دلیل به تنهایی کافی باشد تا کتاب مهران را به مرجعی ضروری برای درک آنچه در اقتصاد معاصر گذشته است، تبدیل کند. اما واقعیت این است که مرور خاطرات آن دوره، بخش بسیار اندکی از کتاب را تشکیل می‌دهد و قوت اصلی نوشته مهران در تصویری است که او از تاسیس، فعالیت و دستاوردهای بانک مرکزی برای خوانندگان ترسیم می‌کند. رئیس‌کل اسبق بانک مرکزی، این اقدام را با تقسیم‌بندی کتاب به دو بخش اصلی صورت می‌دهد: فصول اول تا سوم که تحولات بانک مرکزی را پیش از تاسیس تا سال ۱۳۵۷ مرور می‌کند و فصول چهارم تا یازدهم که به بررسی «کارنامه» بانک مرکزی می‌پردازد. در این میان باید از بخش سومی هم نام برد که نه تنها به لحاظ اهمیت درخور توجه است، بلکه به لحاظ حجم نیز قریب به یک‌سوم کتاب را تشکیل می‌دهد و آن پیوست‌ها و منابعی است که مجموعه اطلاعاتی از اشخاص، رویدادها، قوانین، شاخص‌ها و اسناد دوران مورد بررسی به دست می‌دهد. مهران برای تالیف کتاب، ضمن استفاده از منابع و اطلاعات رسمی، از گفت‌وگو با روسای وقت بانک مرکزی و دیگر مقامات وقت نیز بهره برده است که جزو منابع دست اول به شمار می‌رود. با این تفاسیر کتاب ضمن آنکه در مرور رویدادها به یک روند زمانی پایبند است، در تصویر ماوقع از اسناد رسمی و گفت‌وگو بهره می‌گیرد و البته صرفاً به بیان داستان نمی‌پردازد؛ بلکه با استفاده از آمارها و گزارش‌های بانک مرکزی، وضعیت اقتصاد کشور را در هر زمان شرح می‌دهد و در واقع مروری بر اقتصاد ایران از اواخر دهه ۳۰ تا انقلاب اسلامی نیز به شمار می‌رود. استفاده همزمان از این روش‌ها و ابزارها باعث شده است خواننده طی مرور تاریخ بانک مرکزی، بر تاثیرات متقابل بانک و اقتصاد کشور نیز واقف شود و به عنوان مثال دریابد که همزمانی حضور مثلث مهدی سمیعی در صدر بانک مرکزی، صفی اصفیا در سازمان برنامه و علینقی عالیخانی در وزارت اقتصاد و توسعه اقتصادی نیمه نخست دهه ۴۰ شمسی اتفاقی نیست و این دو پدیده در شرایطی که هنوز رونق نفتی دهه ۵۰ روی نداده بود، چطور توسعه اقتصادی کشور را رقم زدند. خلاصه‌ای از کتاب در ادامه این نوشته آورده شده است.

ادامه مطلب …

توهمِ استغنا

درآمدهای نفتی چگونه شاه را فریب داد؟

درآمدهای نفتی چگونه شاه را فریب داد؟ / توهمِ استغنا

شاه در پاسخ به کارشناسانی که به او می‌گفتند طرح‌های آرمانگرایانه‌اش را به زمان دیگری واگذارد می‌گفت شما این را برای بعد از مرگ من می‌خواهید؟ این روایت دست‌اول را حسنعلی مهران می‌گوید. مردی که در سال‌های ۱۳۵۶-۱۳۵۴ سکاندار بانک مرکزی بود و معتقد است این بانک در آن زمان درصدد کنترل نقدینگی برآمد و حتی متهم شد در مقابل تزریق نقدینگی به بنگاه‌های نیازمند ایستاده است. اما سیاست‌های پولی بانک مرکزی بدون اتخاذ سیاست‌های مالی متناسب، نتیجه نداد و چنان که یکی از کارشناسان سازمان برنامه در نشست رامسر پیش‌بینی می‌کرد، اوضاع از کنترل خارج شد. نفت، در شرایطی که بانک مرکزی از استقلال کافی برخوردار نبود، تومار رژیم پهلوی را درهم پیچید .
مهران، که کتابش درباره سیاست‌ها و هدف‌های بانک مرکزی پیش از انقلاب اخیراً منتشر شده است، از موفقیت بانک مرکزی در دهه ۴۰ و به طور خاص سال‌های حضور مهدی سمیعی در راس آن می‌گوید که توانست توازنی میان اهداف خود برقرار کند. در نقطه مقابل، دهه ۵۰ و تلاش‌های نافرجام بانک مرکزی قرار داشت که با سیاست‌های اقتصادی شاه و به بیانی دیگر طرح‌های بلندپروازانه او همسو نبود و نتوانست اقتصاد ایران را از انحراف بازدارد. شاه و دیگر طرفداران توسعه کشور به مدد درآمدهای بادآورده نفتی، حتی کمبود کارگر و ظرفیت اندک بندرگاه‌ها را در محاسبات خود دخیل نکرده بودند و با خیال اینکه با پول تمام مشکلات حل‌شدنی است، نقشه رسیدن به کشورهای صنعتی را طی کمتر از یک دهه در سر می‌پروراندند.
علاوه بر حسنعلی مهران، محمدهاشم پسران، که در آن دوران رئیس اداره بررسی‌های اقتصادی بانک مرکزی بود و کامران موید دادخواه، رئیس دفتر برنامه‌سنجی و اقتصاد عمومی سازمان برنامه، روایت‌های مشابهی از اشتباه شاه دارند. محمدرضا پهلوی احتمالاً می‌خواست ایران را به «الگو»‌ی توسعه نفتی بدل کند، اما فرجام کار او به «عبرت»ی برای آیندگان بدل شد.

منتشرشده در شماره ۱۳۲ تجارت فردا

تداوم تعرفه

آیا تعرفه‌های بالا در پساتحریم به قوت خویش باقی خواهند ماند؟

ترکیب ارزشی واردات به تفکیک نوع مصرف (میلیارد دلار)

با تحریم یا بدون آن، تعرفه‌های وارداتی دچار تغییر اساسی نخواهند شد؛ اگرچه روند نزولی آنها کماکان ادامه خواهد یافت. به عبارت دیگر، جایگاه ایران در میان کشورهای با بیشترین تعرفه در جهان کماکان حفظ خواهد شد؛ هرچند سیاست کاهش موانع تعرفه‌ای با شیبی اندک ادامه خواهد یافت. اگرچه گزاره‌هایی از این دست را به قطعیت از زبان مسوولان نمی‌شنویم، نگاهی به روند تعرفه‌های واردات در سال‌های اخیر و انبوه نقل‌قول‌ها درباره حمایت از تولید، تصور هر گزینه دیگری را از ذهن می‌زداید. در کشوری که تصویر غالب از واردات را «جنس‌های بی‌کیفیت چینی» تشکیل می‌دهد، واردات همواره در مقابل تولید، نکوهیده است و ایجاد موانع متعدد بر سر راه آن، ستوده. در شرایطی که به گفته محمدحسین برخوردار، رئیس مجمع عالی واردات، در نتیجه مصوبه معاون اول رئیس‌جمهور در ماه‌های اول دولت یازدهم واردات کالاهای لوکس افزایش پیدا کرده است (خبر ۹۹۸۵۷۸ نسیم)، طبیعی به نظر می‌رسد که عموم نیز حامی تعرفه‌های بالا باشند؛ به ویژه وقتی که به دلیل تحریم فروش نفت و شبکه‌های مبادلات پولی، کشور با محدودیت دسترسی به ارز مواجه است. در این میان به نظر می‌رسد نه گزاره‌های همیشگی درباره بی‌کیفیت بودن کالای چینی و نه شکوه‌های مدام از افزایش واردات نمی‌تواند به تنهایی دلیل بالا بودن تعرفه‌های واردات را در ایران توجیه کند. بلکه به نظر می‌رسد توجیه تعرفه‌ها را باید در سیاست دولت برای حمایت از تولیداتی جست که توان رقابت را با محصولات مشابه خارجی ندارند و بعضاً حتی با وضع تعرفه نیز عرصه را به رقیبان خارجی وامی‌گذارند. شاید اگر گستره شرکت‌های نیازمند حمایت به لحاظ تولید و نیروی کار زیاد نبود، ماجرا اهمیت چندانی نداشت و تنها در چند بخش خاص نیاز به وضع تعرفه‌های بالا بود، اما این‌طور نیست و بر اساس آمارهای سازمان تجارت جهانی، ایران یکی از بالاترین نرخ‌های تعرفه واردات را در جهان دارد. اما دلیل این حمایت‌های تعرفه‌ای چیست؟

ادامه مطلب …

گنج پررنج

وزیر اقتصاد اعلام کرد دولت از سپرده‌گذاران موسسات غیرمجاز حمایت نمی‌کند

گنج پررنج / آزاده پاک‌نژاد

اگر هنوز قصیده سعدی به اعتبار خود باقی باشد که شود: «نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»، این سخن علی طیب‌نیا، وزیر امور اقتصاد و دارایی، را باید به حسابِ رنجِ مضاعف سپرده‌گذاران گذاشت که گفت: «دولت هیچ‌گونه حمایتی نسبت به سپرده‌گذارانی که سود بالاتر از نرخ مصوب دولت از موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز دریافت می‌کنند، نخواهد داشت.» بیت بعدی قصیده اما نتیجه‌گیری را تغییر می‌دهد، که سعدی می‌گوید: «هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت / دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد» اینجاست که با توجه به سخنان وزیر اقتصاد، به نظر می‌رسد «دانه»هایی که سپرده‌گذاران می‌کارند بیشتر به سکه‌هایی شبیه باشد که «پینوکیو» کاشت تا مگر درخت سکه به بار بیاید و عاقبت کارش عبرت شد. واقعیت این است که در روزگاری که رقم معوقات بین ۸۰ تا ۱۰۰ هزار میلیارد تومان برآورد می‌شود و برآوردهای غیررسمی تا دو برابر این ارقام را نشان می‌دهند، همان‌قدر که ممکن است نابرده رنج، گنج میسر شود؛ دانه کاشتن در موسسات غیرمجاز به وسوسه چند درصد سود بیشتر ممکن است به پایانی زیان‌بار منتهی شود و البته این بار دولت صراحتاً اعلام کرده است که از زیان‌دیدگان حمایت نخواهد کرد. کل ماجرا بیشتر به یک پدیده شباهت دارد تا یک رویداد ناگهانی: دولتی که راساً سود بانک‌ها را به صورت دستوری تعیین می‌کند، موسساتی که در سال‌های اخیر رشد قارچ‌گونه‌ای داشتند، انبوه بازارهای مسکن، طلا، ارز و سرمایه که فاقد حداقل‌های بازدهی مورد انتظار هستند و مردمی که برای حفظ سرمایه‌های خود از گزند تورم، جایی به جز بانک‌ها و موسسات مالی و اعتباری نمی‌شناسند که به صورت سنتی بازدهی اندک‌شان به دلیل ریسکی هم‌سنگ، پذیرفته شده بود و اکنون از زبان وزیر اقتصاد می‌شنوند که دوران بازدهی کم‌ریسک در موسسات غیرمجاز به سر آمده است. از داستان تکراری لزوم آزادسازی نرخ بهره که بگذریم، این سوال مطرح می‌شود که سلب مسوولیت مدیریت اقتصادی کشور از سپرده‌گذاران خُرد چقدر پذیرفته است؟ آیا رشد موسسات غیرمجاز تاکنون بدون هرگونه نظارت بوده و اکنون نیز فعالیت آنها به صورت زیرزمینی و غیرقانونی است یا مراجع دیگری به جز وزارت امور اقتصاد و دارایی موظف به برخورد با موسسات غیرمجاز هستند؟ اصلاً آیا دولت لااقل برای مسائلی همچون مالیات یا تخلفات احتمالی اقتصادی مثل پولشویی، هیچ‌گونه نظارتی بر فعالیت این موسسات ندارد؟ برخی معتقدند خلاهای قانونی موجب شکل‌گیری موسساتی شده که اگرچه غیرمجازند، فعالیت‌شان غیرقانونی نیست و با وجود آنکه گفته می‌شود تحت نظارت بانک مرکزی نیستند، مردم به سرمایه‌گذاری در آنها اشتیاق نشان می‌دهند. اینجا کماکان از همان مدیریت اقتصادی انتظار می‌رود که به رفع خلأ قانونی اقدام کند و نه سلب مسوولیت. ماجرا جنبه دیگری هم دارد: رشد روزافزون موسسات غیرمجاز و سودهای بالای پرداختی آنها. چه چیز باعث می‌شود فعالیت بانکی تا این اندازه جذاب باشد و این روند در عین وجود مشکلاتی همچون دارایی‌های منجمد، حجم بالای معوقات و تعدد تخلفات و جرائم بانکی مطروحه، چگونه می‌تواند توجیه‌پذیر باشد؟ آیا رابطه‌ای بین این دو پدیده وجود دارد؟ اما شاید مهم‌ترین جنبه از کل داستان، ماجرای «حمایت از سپرده‌گذاران» باشد: آیا تعریف کلمه «حمایت» صرفاً شامل تضمین دریافت اصل پول و سود تضمینی می‌شود یا مسائلی همچون وام‌های بدون وثیقه و انبوه معوقاتی را شامل می‌شود که در نهایت منبع اصلی همه آنها، سپرده‌های عموم سرمایه‌گذارانی است که از قضا در موسسات مجاز و با سودهای قانونی سپرده‌گذاری کرده‌اند؟

منتشرشده در شماره ۱۳۱ تجارت فردا