داستان یک شهر
روایت آغاز و انجام نفت در مسجدسلیمان، پایتخت نفتی ایران
بامداد پنجم خرداد ۱۲۸۷، مردی انگلیسی به نام سرگرد آرنولد ویلسون بیرون از چادر خود در هوای آزاد خوابیده بود. یک نظامی که سال پیش از آن، از هند به خوزستان آمده بود و اکنون همراه یک تیم حفاری، در جستوجوی نفت بودند. آنها، هفت سال در جستوجوی نفت بودند و بعد از صرف پول فراوان، به جایی نرسیده بودند. بالاخره چند روز قبل، صبر مدیران شرکت به پایان رسید و آنها دستور داده بودند کار حفاری متوقف شود و همه به خانههایشان برگردند. ولی تیم حفاری بدون توجه به دستور، کماکان مشغول کار بود. ویلسون اعتقاد داشت چاههای خوزستان دیر یا زود به نفت خواهند رسید و بهتر است اولین بار، انگلیسیها بتوانند طلای سیاه را در خاورمیانه کشف کنند، نه رقبای آمریکایی و آلمانی. حوالی صبح، ویلسون با صدای هیاهوی حفاران و کارگران از خواب پرید. در حالی که ساعت چهار صبح را نشان میداد، او صحنهای را مشاهده میکرد که احتمالاً فقط در یک رویای شیرین میشد سراغش را گرفت: نفت در حال فوران بود و کارگران به دور دکل حفاری میرقصیدند و شادی میکردند. تاریخ نفت خاورمیانه، آغاز شده بود.